سخنگوي وزارت خارجه گفت: سياستمدار ايراني حتي اگر بخواهد نميتواند فارغ از ارزش هاي اخلاقي گامي بردارد و اگر چنين کند اجر و قرب خود را در پيشگاه ملت ايران از دست خواهد داد.
، متن کامل سخنراني حسين جابري انصاري در همايش ملي بزرگداشت شيخ محمود شبستري بدين شرح است:
به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
ز فيضش خاک آدم گشت گلشن
از ديباچه گلشن راز
از پرسش هاي بنيادين و تاريخي در ساحت عرفان، نسبت و رابطه «عرفان و سياست» است، که سياست خارجي هم بخش قابل توجهي از آن است.
آيا عرفان که از مقوله معناگرائي، جذبه و سلوک است و با درون گرايي و دنيا گريزي ارتباط نزديک دارد با سياست که پديدهاي بيروني است و مرتبط با اجتماع، منافع مادي و معيشت زميني، قابل اجتماع هستند يا خير؟ و اگر ارتباطي وجود دارد از چه نوعي است. آيا مي توان مبادي عرفاني را در سياست خارجي که از مقوله نبرد براي منافع اين جهاني است، به کار بست و به هدف هم رسيد؟
تاثير عرفان بر سياست امري مسلم است، گرچه بعضي آن را در حد گوشه نشيني و ارشاد پادشاه محدود کرده اند و يا آن را صرفا کشف و شهودي دانسته اند اما عرفان ديگري هم بوده که باعث حرکت و جوشش است و آن عرفاني است که پيامبر اسلام و اميرالمومنين عليهما سلام نمونه و الگوي بارز آن هستند.
دستورات الهي در قرآن کريم، سنت و سيره پيامبر اعظم(ص) و عترت طاهرين (ع) در عرفان اصيل اسلامي و سلوک آنها در تشکيل حکومت و ارائه دستوراتي براي ايجاد نظم و عدالت اجتماعي، تمسک به معنويت و مديريت، سير من الخلق الي الحق و سير من الحق الي الخلق بالحق، داشتن درد خدا و خلق، نشان ميدهد درون گرايي و برون گرايي در انديشه عرفاني اسلام با هم مرتبط هستند.
در مکتب فکري که منادي امروز آن امام خميني عليه الرحمه است مانعه الجمع ديدن سلوک و سياست با هم ناشي از سوء فهم هر کدام از عرفان و سياست است. ايشان مي فرمايد: رسول خدايي که سالهاي طولاني در سلوک بوده است ، وقتي که فرصت پيدا کرد يک حکومت سياسي ايجاد کرد، براي اينکه عدالت ايجاد شود. در تفکر اسلامي، سياست متعالي مي شود و از زمين به آسمان ميرود نه آنکه عرفان زميني شود و گرفتار منافع مادي.
نامه حضرت امام (ره) به گورباچف نماد وحدت سياست و عرفان در بينش اصيل اسلامي و تاثير اين رويکرد بر مشي سياست خارجي حاکم اسلامي است. نامه ايشان کاملا بار سياسي دارد و پس از خبر دادن از بن بست کمونيسم و نفي راه غرب، به خدا پرستي و اسلام دعوت کرده و از ميان متفکرين اسلامي به مطالعه آراي محي الدين عربي، بنيانگذار عرفان نظري دعوت کرده و آورده اند: "... ديگر شما را خسته نمي کنم و از کتب عرفا بخصوص محي الدين ابن عربي نام نمي برم که اگر خواستيد از مباحث اين بزرگ مرد مطلع گرديد، تني چند از خبرگان تيز هوش خود را که در اينگونه مسايل قويا دست دارند، راهي قم گردانيد تا پس از چند سالي با توکل به خدا از عمق لطيف باريکتر از موي منازل معرفت آگاه گردند."
اين يک نمونه از دعوت الي الحق است که به دستور کار سياست خارجي نفوذ کرده، اهداف و منافعي متعالي براي سياست خارجي در نظر گرفته و فراتر از مرزهاي دولت مدرن و منافع اين جهاني رفته است. شايد زود هنگام باشد که درباره سياست خارجي استعلايي سخن بگوييم اما آميختن عرفان عملي با سياست خارجي نتيجه اش بايد چنين چيزي باشد. عرفان عملي به اين ترتيب براي حوزه سياست خارجي و جامعه جهاني با محوريت دعوت الي الحق، پيامهاي متعالي و ارزش محور دارد.
اهداف و رويکرد سياست و سياست خارجي اگر با اين نحله از عرفان تعريف شود، غايت آن سعادت جامعه بشري مي شود. کشتارها و نبردهاي امروز جهان به اين دليل است که عرفان جايگاه واقعي خود را در سياست ندارد.
نمي توان از شبستري نام برد اما از اثر جاودان او گلشن راز سخن نگفت. کتابي که بزرگان زيادي توصيه به خواندن آن کرده اند و آنرا مقدمه اي جامع و عميق بر مباني نظري "عرفان جهاني" دانسته اند. شبستري از اين منظر بر عرفان جهاني حق دارد. گلشن راز به زبانهاي مختلف ترجمه شده و مخاطبان بين المللي دارد و از مرزهاي ايران فراتر رفته است. امروز در مجامع علمي جهان، ايران ما را به آثار مکتوب فرهيختگان مان مي شناسند. ما وارث يک تمدن برجسته هستيم که از مشخصه هاي آن اخلاق گرا و عرفاني بودن است. بايد قدر بزرگاني که چارچوب آنرا استوار کردند و چنين آبروئي به ايران دادند، بدانيم.
سياست خارجي نمي تواند خارج از بستر اجتماعي و تاريخي اقدام و عمل کند و در مورد ايران ما، اين بستر يک برساخته کهن است که با مشارکت شخصيت هاي برجسته اين تمدن بزرگ آفريده شده است. اگر تخريب تصوير ايران تا امروز کار دشواري براي کنشگران خارجي بوده، نتيجه تاثيرات فراوان فکر، دانش، بينش و روح ايراني و ارج و قرب بين المللي تمدن ايراني است که آنرا وامدار زحمات بزرگان، انديشمندان و عرفاي خود هستيم.
احترام ويژه ايران در جهان به خاطر چنين شخصيت هاي برجسته اي است. منتهاي خواسته و غايت اهداف ديپلماسي عمومي ايجاد احترام و پرستيژ است و عرفان ايراني بخش مهمي از احترام ايران در خارج از مرزهايش را ساخته است.
عرفان ايراني بدنبال ايجاد الگوي انسان کامل است و مسلما انسان کامل که در نظر ما پيامبر اکرم و علي عليه السلام هستند سياست خود را متفاوت با ديگران مي چيند. باهوش است اما اهل مکر و غدر نيست. سوال شبستري و ساير عرفاي ما اين است که انسان کامل کيست و چه مشخصاتي دارد و شناخت شناسي او چه تفاوتي با شناخت شناسي ديگران دارد. شبستري در گلشن راز مي پرسد:
مسافر چون بود؟ رهرو کدام است؟
که را گويم که او مرد تمام است؟
که شد از سر وحدت واقف آخر؟
شناساي چه آمد عارف آخر؟
اگر معروف و عارف ذات پاک است
چه سودا بر سر اين مشت خاک است؟
اما آيا کاربست دستورات عرفاني که سودايي براي مشتي خاک ندارد، منجر به جلوگيري از دستيابي به اهداف و منافع ملي مي شود؟ آيا سياستمدار عارف مي تواند از هر ابزار و روشي براي دستيابي به منافع خود در خارج بهره ببرد و عرفان باعث بسته شدن دست وي مقابل پيروان مکاتب ديگر نمي شود؟
به نظرم همين نکات نقطه افتراق سياست خارجي متعالي از سياست خارجي عرفي است. اگر هدف متعالي باشد، معناي منافع هم عوض خواهد شد و رقابت و خصومت جاي خود را به تعامل و گفتوگو خواهد داد زيرا منافع در حيطه عالي تري تعريف مي شود که رقابت در آن راه ندارد.
نقطه فصل سياست خارجي ايران از ساير کنشگران بين المللي تکيه بر همين مکتب فکري اصيل است که ارزش هايي نظير کمال گرايي، اخلاق محوري و مبارزه با ظلم اساس آن را تشکيل مي دهد. نقطه تمايز و فصل بين سياست مبتني بر عرفان و سياست مبتني بر قدرت طلبي، همين اخلاق و عرفان است.
عارف پيش از هر چيز و بيش از هر چيز يک متخلق است و غايت او دستيابي به اخلاق حميده در سطوح فردي و اجتماعي است. براي او اجتماع بشري محدود به مرزهاي جغرافيائي نمي شود و انسان در هر جاي زمين مخاطب پيام او است.
اگر اين اخلاق گرائي عرفاني محور سياست خارجي باشد، موجب تفاوت رفتارها مي شود. اين اخلاق است که باعث مي شود دست سياستمدار ايراني براي اقدامات غير انساني ولو در خارج مرزها بسته شود و در پاسخ به موشکباران شهرهايش توسط عراق و يا استفاده از سلاح شيميائي، نتواند مقابله به مثل کند، به تسليحات کشتار جمعي نه بگويد، به تعهدات بين المللي اش در سخت ترين شرايط و عليرغم همه فشارها و تحريم ها پايبند باقي ماند و در مقابل ظلم و ستم مقاومت کند.
شبستري در گلشن راز در "بيان اقسام فضيلت"، محورهاي اخلاقي و ارزشي را مطرح مي کند که امروز معيارها و اصول سياست خارجي ما را شکل مي دهد، اصولي نظير حکمت، عدالت، عفت، تيزهوشي، شجاعت، و نهايتا ميانه روي و پرهيز از افراط و تفريط.
شبستري مي گويد:
اصول خلق نيک آمد عدالت
پس از وي حکمت وعفت شجاعت
حکيمي راست گفتار است و کردار
کسي کو متصف گردد بدين چار
به حکمت باشدش جان و دل آگه
نه گربز باشد و نه نيز ابله
شجاع و صافي از ذل و تکبر
مبرا ذاتش از جبن و تهور
عدالت چون شعار ذات او شد
ندارد ظلم از آن خلقش نکو شد
همه اخلاق نيکو در ميانه است
که از افراط و تفريطش کرانه است
ميانه چون صراط مستقيم است
ز هر دو جانبش قعر جحيم است
اين ارزش هاي معتبر و ارزشمند دستخوش سوء استفاده کنشگراني شده اند که در عمل هيچ معياري به جز منافع زميني و قدرت طلبي ندارند و اين باعث يک رفتار التقاطي در سياست خارجي کشورها شده است. سياسيوني که اصولا و در عمل به هيچ يک از معيارهاي متعالي پايبند نبوده و دائم در حال جنگ و خونريزي هستند، مفاهيم اخلاقي و عرفاني را در قالب هايي نظير حقوق بشر و مبارزه با تروريسم، به عنوان ابزار پنهان سازي اهداف و سرپوش گذاري بر رفتار خود انتخاب کرده اند و با تمسک به اين ارزش هاي شريف مدعي کشورهايي شده اند که خود بنيان گذار و مروج اخلاق گرايي اصيل و متعالي هستند.
عرفان اسلامي قرنهاست محيط سياسي ايران را تحت تاثير قرار داده و اين تاثير امروز بيش از پيش مشهود است. سياستمدار ايراني حتي اگر بخواهد نمي تواند فارغ از ارزش هاي اخلاقي گامي بردارد و اگر چنين کند اجر و قرب خود را در پيشگاه ملت ايران از دست خواهد داد. غالب ايرانيان اگر سفاک و خونريز نيستند نتيجه حضور و تاثير شخصيت هاي برجسته عرفاني ماست که انديشه و رفتار سياسي ايرانيان را شکل داده اند.
در نتيجه ترکيب دو عنصر عرفان و سياست، آثار زيادي در سياست خارجي ايران بروز کرده که به گمانم اختصاص به ايران دارد: ايرانيان اهل تعامل و گفتوگو مبتني بر خرد و اخلاق هستند، ايرانيان هر ابزاري را براي پيشبرد منافع ملي خود به کار نمي بندند، ارزش هاي انساني مانند حقوق بشر و منع تسليحات کشتار جمعي براي ايراني ها يک تعهد ديني هم هست، ايرانيان به تعهد و قول خود به عنوان يک ارزش ذاتي پايبندند. اين نتيجه عرفان ايراني است که تخلق به اخلاق الهي غايت آن است.
ما امروز کماکان به ترويج فکر و نگاه شخصيت هاي بزرگي چون شبستري در سطح جهان نياز داريم تا رويکرد جهان را کماکان تحت تاثير اين انديشه هاي ناب و ايراني قرار دهيم و نام ايران را همچون هميشه به عنوان مرکز تمدن و فرهنگ سربلند نگه داريم. منافع ملي امروز ما، در اخلاق گرايي است.
غرض زين جمله آن کز ما کند ياد
عزيزي گويدم رحمت بر او باد
به نام خويش کردم ختم و پايان
الهي عاقبت محمود گردان
(ابيات پاياني گلشن راز)