احرارنيوز:موزهها هميشه چشم به راه نگاههاي جستجوگري هستند که رازهايشان را از پس تاريخي خفته در دل هزاران يادگار کهن بجويد؛ در روزي که به نام موزه نامگذاري شده اما ديدار با اين خانههاي کهن حال و هوايي ديگر دارد.
به گزارش احررنيوز به نقل از فارس، روز موزه و ميراث فرهنگي براي موزههاي شهر تبريز به دليل تلاقي با چند اتفاق ديگر، مثل سالهاي گذشته در کمال بيخبري و سکوت برگزار شد.
نزديکي هميشگي روز روابط عمومي و ارتباطات با روز موزه و ميراث فرهنگي، امسال به مدد حاشيههاي پر رنگ بازي تيم تراکتورسازي همچنين برنامهريزيهاي سفر هيئت دولت و رياست محترم جمهوري به استان، به در حاشيه ماندن بيش از پيش اين روز انجاميد و نهادهاي مسئول در اين امر فقط با انتشار اخباري در خصوص بازديد رايگان و البته نصب بنرهايي با همين مضمون، اين روز جهاني را گرامي داشتند.
از اين رو بازديدکنندگان نه چندان پر تعداد موزههاي شهرمان در اين روز با بنرهاي خوش آمدگويي و اطلاعرساني اينکه رايگان هستند پذيرايي شدند تا طعم بازديد رايگان از موزهها کامشان را شيرين کند. اتفاقي که نميدانيم تا چه اندازه به افزايش بازديد و حضور مردم در خانههاي ابدي اشيا و آثار تاريخي کشور ياري رسانده است.
همين روز و سکوت غريب و غمانگيز موزههاي شهرمان، بهانهاي براي موزهگردي در شهر بود.
تبريز، شهر خانه-موزههاي تاريخي است. شهري که چند موزه تخصصي و ويژهاش در خانههاي بازسازي شده استقرار يافته و به همين دليل، بازديد کنندگان خاصي دارد؛ افرادي که در کنار ديدن آثار تاريخي دستهبندي شده، خانهاي تاريخي با سبک و سياق معماري اصيل منطقه را هم ميبينند و در اتاقهاي تو در تو و رنگارنگ اين خانهها ميدوند.
موزه آذربايجان اما هميشه حسي ديگر دارد، حس ديدن صدها اثر تاريخي از تمام نقاط کشور، ديدن دست ساختههايي که شهرت جهاني دارند و البته تماشاي غرور کهن يک ملت.
روي پلههاي موزه آذربايجان، زير طاق بزرگ و سرخ رنگ دومين موزه کشور، خانوادهاي در حال عکس گرفتن با شيرهاي سنگي قديمي بودند. دور شير جمع شدند و از من که تنها رهگذر آن حوالي بودم خواستند تا عکسي به يادگار بازديد از موزه کنار شيري که يال و دمش را تندباد گذر هزارهها برده است، در حافظه تاريخ ثبت کنم.
اهوازي بودند و با شور و هيجان از نخستين سفرشان به تبريز حرف ميزدند. آقاي کريمي، کارمند بازنشسته وزارت نفت وجود اشيايي از نقاط مختلف کشور را در موزه آذربايجان يکي از تفاوتهاي مهم اين موزه با ديگر همتايان آن ميداند و ميگويد: حس خوبي داشتم وقتي آثار تاريخي کشورم را غرفه به غرفه در اين موزه ديدم. او از ديدن مجسمههاي غول پيکر استاد حسيني در اين موزه شگفتزده شده بود و آنها را همپاي آثار برجسته مجسمهسازي جهان ميدانست.
داخل موزه مثل تمام روزهاي معمولي سال است. سکوت هنوز هم بلندترين صداي داخل دومين موزه تاريخي کشور است، صدايي که همه را مجبور ميکند به احترام هزاران سال هنر و فرهنگ، با صداي آهستهتر سخن بگويند، آرامتر گام بردارند و براي لحظاتي موبايل خود را در جيبشان رها کنند.
چند نفر در قسمتهايي از موزه آرام با هم مشغول صحبت هستند و تحليلهاي شخصي خود را از آثار داخل ويترين بيان ميکنند. اسکلتهاي کشف شده از محوطه مسجد کبود همچنان از محبوبترين آثار طبقه همکف موزه است و همان تعداد معدود بازديدکنندگان ترتيبي ميدهند تا با اين آثار خفته در محوطه شيشهاي و البته سنگ «بسمالله» عکسي به يادگار بگيرند.
طبقه بالاي موزه، مامن آثار دوره اسلامي و سکههاي تاريخي مثل هميشه خلوتتر از طبقه همکف است. بعضي بازديدکنندگان که بيشترشان افراد مسن و يا خانمهاي بچه بغل هستند، مسير پلهها به سمت اين آثار گرانبها را طي نميکنند و عطاي اين تاريخگردي را به لقايش ميبخشند.
در انتهاي طبقه بالاي موزه، آقايي دوربين و کوله به دست کنار قالي بازبافي شده «چلسي» ايستاده است و تابلوي نصب شده بالاي قالي را ميخواند. ميگويد طرح اين قالي خيلي خاص است و خيلي خوب است اگر طراحان قالي از اين نقشها در کار خودشان استفاده کنند.
او که دانشآموخته رشته هنرهاي تجسمي است، ميگويد هميشه از آمدن به موزه کلي ايده جديد ميگيرم و اين محيط يکي از نخستين انتخابهايم براي گذراندن بعد از ظهري خلاق است.
اين هنرمند جوان خلوتي موزه را امکان مناسبي براي امثال خودش ميداند و معتقد است نيازي نيست همه افراد جامعه از آمدن به موزه و چرخيدن در اين محيط آرام لذت ببرند؛ و اضافه ميکند که البته خيلي خوب است که همه مردم شهر لااقل يکبار موزههاي شهرشان را ديده باشند و در مورد آثار داخل آن چيزهايي بدانند.
فضاي آرام طبقه بالا را براي ديدن مجسمههاي خفته در زير زمين موزه ترک ميکنم و همسفر پلههاي مورب و تابلوهايي از زيباييهاي آذربايجان، به طبقه پايين ميرسم. ايجاد غرفه پذيرايي و بوفه در ورودي اين طبقه، فضايي خاص و زندهتر به موزه آرام ما داده است.
اينجا فضايي ديگر است؛ نگاه دهها چهره زرد و خاکستري با چشمهايي بينهايت ترسيده يا غمگين روي صورتت مينشيند. انگار آدم اينجا از بديهايي که در حق بقيه کرده خجالت ميکشد! مرداني زنجير به دست، درون قفس و يا در حال فرار از اژدهاي شايعات.
هنوز هم محبوبترين مجسمه اين مجموعه را مجسمه «زندگي» ميدانم؛ ديدن آدمهايي که پشت سر هم رديف شدهاند و با هر چهرهاي در حال طي مفهومي به نام زندگي هستند، بسيار دلپذير است.
درون اين طبقه هميشه اتفاقات جالبي انتظار آدم را ميکشد. ژستهاي عجيب و متفاوت با دستساختههاي استاد احد حسيني هميشه جذاب بوده؛ و عکسهاي سلفي با مجسمهها جديدترين تحول اين طبقه موزه است.
دو نفر از حاضران در اين طبقه با پايههاي بلند عکاسي موبايلي مشغول لبخند زدن به مجسمهها هستند. کودکان همانند هميشه به عنوان دقيقترين بازديدکنندگان اين غولهاي غمگين، مجسمه پيرمرد و صلح را با موشکافي نگاه ميکنند.
دختري کوچک که با مادرش مجسمهها را برانداز ميکند، يکي از همين کودکان است. مادرش خسته به نظر ميرسد، اما دخترک رضايت نميدهد و به جز نماي جلوي مجسمهها، پشت آنها را هم ميبيند و کنار ويترينها هم چرخي ميزند.
از پلهها به طبقه همکف برميگردم. موزه همچنان آرام و بيصداست. روز جهاني موزه و ميراث فرهنگي با کم حاشيهترين شکل ممکن در اين مکان ارزشمند ظهور کرد و به پايان رسيد.
در پايان اين موزهگردي کوتاه، در راه خروج ويترين دوره ساساني به شدت خودنمايي ميکند. ويتريني که جاي خالي آثار ساساني فلزي به سرقت رفتهاش بر فضاي تاريک و روشن موزه ميافزايد.
ياد روزهاي پر خبر سالهاي قبل ميافتم؛ درست يک هفته مانده بود به روز موزه که سارقي به دومين موزه تاريخي کشور رفت و آثار فلزي بينظيري از دوره ساساني از آنجا ناپديد شد. آثاري که بعد از گذشت چند سال و پيدا شدن سارق، هنوز پيدا نشده.
ياد روزهايي که خيليها براي ديدن جاي خالي بشقاب و کوزه ساساني راهي موزه آذربايجان ميشدند. ياد روزهايي که نوشتيم: «بشقاب نقرهام، داد و بيداد
گزارش: فرينوش اکبرزاده» ...