1400/10/01 - 21 : 33
کد خبر: 22712
فروش مو براي گذران زندگي/ از فروش مو‌هاي دختر 8ساله براي خريد تبلت کارکرده تا زن 50 ساله‌ براي تامين دارو‌هاي شوهرش
دختري 10نيز موهايش را فروخت تا گوشي تلفن همراه بخرد. مشتري ديگر 21ساله بود که موهايش را فروخت براي پرداخت قسط جهيزيه خواهر عقد کرده اش

روزنامه خراسان در گزارشي نوشت: روايتي از زنان و دختراني که اگرچه تعدادشان زياد و فراگير نيست اما موهاي‌شان را مي‌فروشند تا پولش را به زخم زندگي بزنند.

در ادامه گزارش خراسان آمده است: موها را با کمي فاصله از پشت سر محکم مي‌بندد، بسته دستمال کاغذي را سمت پريا کوچولو مي‌گيرد و اين بار با لحني محکم و خالي از احساس مي‌گويد: «اگه بازم گريه کني موهاتو نمي‌خرم، اون وقت ديگه نمي‌توني تبلت بخري» پريا هشت ساله است، جثه اش آن قدر کوچک است که در انبوه موهاي طلايي اش گم شده، از ابتداي نشستن روي چهارپايه با پاهاي کوچکش ضرب عصبي گرفته و با شنيدن جمله آخر يک باره مي‌زند زير گريه. مادر ديگر طاقتش طاق شده، شانه هاي دخترک را چنگ مي زند و نگاه تندي به او مي‌کند و به آرايشگر مي‌گويد:« نه! ديگه گريه نمي‌کنه، شما کوتاه کن!» و جا را براي آرايشگر باز مي‌کند.

 

پريا دستمال کاغذي را مي‌گيرد، اشک هايش را پاک مي‌کند، براي آخرين بار با دست هاي کوچکش موج هاي بي قرار طلايي را نوازش مي‌کند، دست ها را زير پيش بند مي‌برد، چشم ها را محکم مي‌بندد و نفس را حبس مي‌کند... و بعد صداي قِرچ قِرچ جنون آميز قيچي است که بر سکوت غم انگيز سالن زخمه مي‌زند. داغي اشک، گونه هاي پريا را آتش مي‌زند. مادر به موزاييک هاي کف سالن زل زده، در فکر است که امشب به جاي بافتن موج هاي طلايي و خواندن قصه چهل گيس، چه کند تا دخترک خوابش ببرد...

بعد از ? ماه، افسرده شده ام

پريا و مادرش رفتند تا با دو ميليوني که بابت فروش موها گرفتند، تبلت کارکرده اي بخرند. سودابه پکر است، براي خودش و من چاي مي‌ريزد، مي‌گويد: «در چهار ماهي که خريد مو را شروع کرده ام، آن قدر فقر و درماندگي مشتري هايم را ديده ام و آن قدر اشک هاي دخترهاي نوجوان و جوان را روي همين چهارپايه پاک کرده ام که احساس افسردگي مي‌کنم. خريد موهاي بلند و پرپشت و بعد هم فروش آن به آرايشگراني که با اکستنشن آن ها را به موهاي مشتريان پا به مدشان مي‌چسبانند تا مويشان براي مدتي پرپشت و بلند باشد، سود خوبي دارد اما به اين چيزهاي ناگواري که بايد ببيني نمي‌ارزد.»

 

دختري 10 ساله نيز موهايش را فروخت تا گوشي تلفن همراه بخرد. زن 50ساله موهايش را فروخت تا بخشي از خرج داروهاي شوهري را بدهد که حين کارگري از طبقه سوم ساختمان پرت شد و فلج ماند، مشتري ديگر 21 ساله بود که موهايش را فروخت براي پرداخت قسط جهيزيه خواهر عقد کرده اش، دختر 15 ساله موهايش را فروخت تا مخارج ثبت نام در دبيرستان را بدهد، اين ها تنها چند نمونه از مشتري هاي سودابه در دو سه ماه اخير بوده اند.

 

مي گويد:« اوايل با ديدن گرفتاري مشتري هايم، موهايشان را گران تر از آن چه قيمت داشت مي‌خريدم اما ماجرا تمامي نداشت، بيش از 80درصد مشتري هايم از حاشيه شهر يا نقاط محروم مشهد مي‌آيند و آن قدر فقير هستند که گاه چون نتوانسته اند براي رسيدگي به موهايشان هزينه کنند، موهاي آسيب ديده و کم پشتي دارند که قابل استفاده نيست.»

مردي که مي‌خواست موهاي زنش را بفروشد

سودابه ماجراي مردي را تعريف مي‌کند که يک هفته تمام پيگير فروش موهاي همسرش بود، مي‌گويد: «به او گفته بودم موي 50 سانت زنش را اگر سالم و پرپشت باشد، 400هزار تومان مي‌خرم. شغلش جمع آوري ضايعات بود، هر روز زنگ مي‌زد و پيام مي‌داد. خلاصه يک روز به خانه شان در بولوار طبرسي شمالي رفتم، با شوق فراوان و خنده کنان در را باز کرد، حياط ويرانه اي نمايان شد، داخل اتاق کوچکي زن نحيفي نشسته بود و لام تا کام حرف نمي‌زد، موهايش آن قدر کم پشت و بي جان بود که حدس زدم به طاسي مبتلا باشد. نمي‌دانيد وقتي گفتم موها قابل خريداري نيست، چه حالي شدند.» اما همه فروشنده هاي مو فقط به خاطر نياز مالي اين کار را نمي‌کنند برخي از آن ها دلايل ديگري مثل تنوع و ... را عنوان مي‌کنند.

کوتاهي مو براي تنوع، فروش براي دريافت خدمات آرايشي

پس از ملاقات با سودابه، سري به آگهي هاي خريد و فروش مو در ديوار مي‌زنم. با چندين شماره تماس مي‌گيرم. خانم آرايشگري مي‌گويد: «90درصد مشتري هايم براي نياز مالي موهايشان را مي‌فروشند و مي‌گويند هرچقدر دلت مي‌خواهد کوتاه کن، فقط پول بيشتري بده.» خانم 40ساله اي آگهي فروش مو گذاشته و مي‌گويد: «موهاي دخترم را کوتاه کرده ام، مي‌خواهم با پول فروش آن براي خودش چيزي بخرم.» آگهي ديگر را خانم 30ساله اي جواب مي‌دهد: «نياز مالي ندارم، از موي بلند و رسيدگي به آن خسته شده ام. آن ها را کوتاه کردم و آرايشگرم گفت پول خوبي بابتش مي‌دهند.» خريدار ديگري در اينستاگرام مي‌گويد:« به ندرت پيش آمده کسي به خاطر فقر موهايش را به من بفروشد، بيشتر مشتري ها دنبال تنوع هستند يا مي‌خواهند با همان پولي که از فروش مو مي‌گيرند، در آرايشگاه خدمات ديگري دريافت کنند.»

آگهي براي فروش موي مادر ?0 ساله

يکي از آگهي هاي فروش مو را خانمي حدودا 35 ساله گذاشته، مي‌خواهد موهاي مادرش را بفروشد. در فضاي سبز کوچکي انتهاي بولوار توس قرار ملاقات مي‌گذاريم. معصومه مي‌گويد مادرش که مامان گلي صدايش مي‌زنند، حدودا 60 سال دارد و تنها درآمدش يارانه خودش، پسرش و عروسش است که حتي کفاف داروهاي ديابت و فشار خونش را نمي‌دهد، چه برسد به آمپول هاي دو ميليون توماني زانوهايش که بايد دوره اي تزريق شوند تا بتواند راه برود و از سر نداري، ترجيح داده بي خيال راه رفتن شود.

 

مامان گلي، زن زحمتکشي بوده. 17 سال پيش شوهرش بدون آن که او را طلاق دهد، تجديد فراش مي کند و براي هميشه خانواده اش را ترک مي‌کند. کسي از او خبر ندارد. مامان گلي هم براي امرار معاش از کله پزي ها، سيرابي و شيردان و... مي‌گرفت، در خانه پاک مي‌کرد و زندگي خودش را به هر سختي که بود مي‌گذراند اما اين اواخر زانوها و کمرش رفيق نيمه راه شده اند و خانه نشين شده است.

 

معصومه مي‌گويد: «خودم موهاي مامان گلي را کوتاه کردم، موهايي که به ياد مادر و مادربزرگش هرگز کوتاه نمي‌کرد، دو دسته شان مي‌کرد و دو طرف صورتش مي‌بافت. هميشه مي گفت اين ها را کوتاه نمي‌کنم تا بميرم و بعد شما کوتاه کنيد و يادگاري از من نگه داريد. اما نشد، روزگار مجال نداد.»

300 هزار تومان به شرط تراشيدن سر

بعد از چند هفته از کوتاه کردن موهاي مامان گلي، هيچ کس آن ها را نخريده. مي‌گويند نهايت 150 هزار تومان، اما معصومه مي‌گويد لااقل 200 هزار تومان بدهيد تا بدهي اش را به دکتر ديابتش تسويه کنيم. مي‌گويد: «مي‌خواستم موهاي خودم را هم بفروشم. يک آرايشگر گفت اگر موهايت را با ماشين اصلاح از ته بزنم، 300 هزار تومان مي‌دهم. آن شب خوابم نبرد، بين داروهاي مامان گلي و ترسيدن دخترهاي کوچکم از سر طاس مادرشان مانده بودم. هر چه فکر کردم نتوانستم قبول کنم.»

 

معصومه هم رفت. تصويري که براي آخرين بار در سالن سودابه ديده بودم باز هم جلوي چشمانم مي‌آيد، پريا با چشم هاي بسته روي چهارپايه نشسته بود، سودابه قيچي را نزديک برد، چند لحظه بعد يک دسته موي طلايي افتاد روي سراميک سفيد آرايشگاه.

کلیدواژه ها:
احساس خود را نسب به این خبر در قالب یکی از شکلک ها بیان کنید:
Happy sad wonder fear Hate angri
ارسال نظر
نام:
پست الکترونیک:
نظر :
سوال امنیتی :
? 1 + 3

  آخرین اخبار
زنوزي: مطمئن باشيد حق با بيرانوند است/ براي VAR از ما پول مي‌خواهند
جشنواره ملي چندرسانه‌اي «جاده سبز» در تبريز؛ تلاشي براي بهبود ايمني جاده‌ها و حمل‌ونقل کشور
ضرورت رفع موانع گلخانه‌داران منطقه آزاد ارس/توسعه گلخانه‌هاي ارس با تمرکز بر انرژي‌هاي پايدار
کارگاه‌هاي تخصصي رسانه و ارتباطات « جشنواره ملي جاده سبز» برگزار مي شود
داوران جشنواره «جاده سبز» اعلام شدند؛ از آناهيتا درگاهي تا رضا رشيدپور و علي ضيا
نمايش اصلي و کرم در تبريز به روي صحنه رفت
آماده‌سازي 120 مسجد آذربايجان شرقي براي آيين اعتکاف
حقوق اقليت‌هاي ديني به شکلي شايسته‌تر مورد توجه قرار مي گيرد
کاهش 6 درجه‌اي دماي هواي تبريز
مديرکل صمت: صنايع در دانشگاه ها دفتر داشته باشند
  پربازدیدترین اخبار
مديرکل صمت: صنايع در دانشگاه ها دفتر داشته باشند
ضرورت رفع موانع گلخانه‌داران منطقه آزاد ارس/توسعه گلخانه‌هاي ارس با تمرکز بر انرژي‌هاي پايدار
داوران جشنواره «جاده سبز» اعلام شدند؛ از آناهيتا درگاهي تا رضا رشيدپور و علي ضيا
حقوق اقليت‌هاي ديني به شکلي شايسته‌تر مورد توجه قرار مي گيرد
کاهش 6 درجه‌اي دماي هواي تبريز
نمايش اصلي و کرم در تبريز به روي صحنه رفت
آماده‌سازي 120 مسجد آذربايجان شرقي براي آيين اعتکاف
کارگاه‌هاي تخصصي رسانه و ارتباطات « جشنواره ملي جاده سبز» برگزار مي شود
جشنواره ملي چندرسانه‌اي «جاده سبز» در تبريز؛ تلاشي براي بهبود ايمني جاده‌ها و حمل‌ونقل کشور
زنوزي: مطمئن باشيد حق با بيرانوند است/ براي VAR از ما پول مي‌خواهند
کلیه حقوق مادی و معنوی این وب گاه محفوظ است.