احرار: به بهانه اولين سالگرد درگذشت "ريز علي خواجوي"، دهقان فداکار ايراني، که با از جانگذشتگي خود مانع مرگ دهها هموطن خود شد.
، امروز اولين سالگرد در گذشت قهرمان اهل ميانه است. بيش از نيم قرن است که نسلهاي متوالي در ايران، در سن 9 سالگي و در کلاس سوم دبستان، در کتاب درسي با قهرماني آشنا ميشوند که روي ريل دويده بود تا جان صدها نفر را نجات دهد.
"ريزعلي" يک روستايي بود که در يک شامگاه سرد پاييزي با فانوسي کوچک در دست از مزرعهاش به سوي روستا و خانهاش باز ميگشت. هر چند فانوس کم نور بود اما وي در تاريکي توانست سنگهاي بزرگي را ببيند که از کوه فروريخته و ريل راهآهن را مسدود کرده بودند او از قيد جان خويش گذشته بود.
او در آن شب تاريک، قطاري را ديد که به سوي مرگ رهسپار ميشود و بار مسووليتي بر دوشش احساس کرد، از اين رو پيراهناش را آتش زد تا خون هموطني بر زمين ريخته نشده و عزيزي داغدار نشود.
ريزعلي، ميتوانست راهش را بکشد پي مشکلات زندگي شخصياش برود اما همه خطرات من جمله کتک خوردن توسط نگهبانان قطار را به جان خريد تا اسير بيتفاوتي ناملايمات روزگار نشود.
اما گويي قطار ِزندگي از روزي که داستان اين قهرمان را از کتابهاي درسي حذف کرديم با بيرحمي تمام جامعهمان را اسير بيتفاوتي کرد. نزديک به سه سال پيش قطار تبريز-مشهد به سرنوشت قطار ريز علي گرفتار شد اما حيف از ريز علي خبري نبود که جلوي اتفاق ناگوار را بگيرد! اما بيتفاوتي در رفتار برخي مسوولان ذيربط قطار موج ميزد طوريکه وزير راه راست راست در چشمانمان خيره شد و از بيمه بودن قطار طمعه حريق شده برايمان سخن راند، دريغ از اينکه جزغاله شدن سوختن همسفران عشق برايش مهم باشد. انگار بيحسي و کرختي نسبت به دردها تبديل به بيماري قرنمان شده است.
برخي امروزيها متنهاي عشق و محبت خويش را تنها نثار حيوانات خانگي ميکنند، بعضيهايمان حتي گوشت حلال گوسفند را نيز نميخورند و گياهخواري ميکنند مبادا به طبيعت و حيوانات زياني زده باشيم اما در رفتار با همتايان خود ترحم و انسان دوستي را فراموش کردند.
عصر ما پيوند عجيبي با بيحسي و سربريدن احساس دارد و کار تا جايي پيش رفته است که در شمال شهر حيوان خانگي در ناز و تنعم است و در سوي ديگر شهر کودکي از فقر و نداري سر براي ارتزاق روزي بر داخل سطل زباله خم ميکند!دارد و با سرنوشت شوماش دست و پنجه نرم ميکند اما گويي برخيها فاصله زيادي با خوي انساني دارند و زخمهاي زندگي ديگران را از مايه خنده خويش قرار دادهاند.
اخلاق در جامعه تاحدي افت کرده است که هموطني حاضر شده است براي توليد کليپ فان و ايجاد خوشمزگي مجازي براي چند بازديد و لايک اضافي دست به تحقير کودک فقيري بزند.
نگارنده :وحيد يوسفي