احرار:مشروطه در خانه خودش هم ناشناخته است و اندکي تنها... در گوشهاي آرام از شهر تبريز خاطرههاي بسيار، خانهاي با خاطرههاي بسيار آرام خفته است.
بار ديگر ميانه مردادماه، يادآور خنکاي نسيم مشروطه است که بر چهره ميهن وزيدن گرفت.
يکصد و چندمين سال پس از امضاي فرمان مشروطيت، فرصتي است براي قدم زدن در کوچه پس کوچه هاي شهري که نامش با مشروطه گره خورده. تبريز آنچنان با مشروطه در هم تنيده است که گويي هميشه بخشي از آن بوده.
تاريخ، اگر به شهادت بزرگان چراغ راه آينده است، شايسته شناخت است؛ و مشروطه، برهه اي خاص و نيازمند شناخت هرچه بيشتر و عميق تر براي ساختن فردا..
با اين وجود هنوز هم مشروطه را و مشروطهخواهان را نميشناسيم. رسيدن به اين باور در کنار بررسي ساير اتفاقاتي که در تاريخ کشور بيشترشان بدون مطالعه و شناخت براي درس گرفتن از پيشينه زندگي مردمان اين ديار رها شدهاند، نشان ميدهد تا چه اندازه به تاريخ اجحاف شده و چقدر تاريخ سازان در گرد و غبار زمانه گم شده اند.
اتفاقي مانند مشروطه به واسطه فراگيري و وسعت اثرگذاري، خانوادههاي بسياري در سطح کشور و به خصوص در شهر تبريز را درگير کرده و به همين علت بيشک اسناد، مدارک و حتي خاطرات بسيار زيادي از دوران مشروطه در دل خانههاي ما وجود دارد.
و همانطور که نقل شده و در تاريخ ثبت است، چهار ماه قبل از واقعه پارک اتابک، برنامههاي مختلف و متنوعي در پاسداشت و احترام به مشروطه برگزار شده و بيشک از اين برنامهها، خاطرات و عکسها و يادگارهاي متعددي در ميان خانوادههاي ايراني وجود دارد که نسل به نسل منتقل شده است.
سامي سردار ملي، نواده پژوهشگر ستارخان يکي از آرزوهاي مهم خود را جمعآوري اين خاطرات پراکنده در دست مردم نقاط مختلف کشور معرفي کرد و گفت: اين دانستهها، خاطرات و عکسها ميتواند در قالب مجموعهاي صادق و ارزشمند از خاطرات دوران مشروطه و نسلهاي پس از مشروطه خواهان، آگاهي بخش و بسيار جذاب باشد.
وي تجربه موفق موزه مشروطه تبريز را خاطر نشان ميسازد و تاکيد دارد که چنين مکانهايي ميتوانند به صورت مجموعهاي ارزشمند براي نسلهاي آتي به يادگار بمانند و آنها را در ايجاد ديدگاه درست و قضاوت صحيح از تاريخ سازان کشور هدايت کند.
نواده ستارخان با اشاره خاطره تاريخي استقرار مشروطه و بعد از آن به توپ بستن مجلس براي از ريشه برکندن نهال نورسته مشروطه، گفت: در آن دوران سخت و در روزهاي محاصره تبريز، چراغ مشروطه در تمام کشور رو به خاموشي رفته بود به جز در خانه ستارخان، خانهاي نه چندان بزرگ در محله اميرخيز تبريز که با ايستادگي توانست پرچمهاي سفيد تسليم را از سردر خانهها پايين بکشد و به بازگشت و تولد دوباره مشروطه ياري بسيار موثري برساند.
اين گواهي تاريخ است که ستارخان و همراهانش در تهران بسيار مورد استقبال قرار گرفتند، برايشان قرباني کردند و مقدمشان را گرامي داشتند، زيرا اين افراد 11 ماه در سختترين شرايط زندگي کرده بودند تا نهال مشروطه و قانون مداري در ايران خشک نشود و اين مسئله بسيار مهم و ارزشمند است.
اما اين تمام ماجراي مشروطه نيست. مشروطه خواهان از دل مردم بودند و براي مردم تلاش مي کردند.
اغراق نيست اگر بگوييم بيشتر کودکان جهان و تقريبا تمام کودکان ايران با داستان و شخصيت رابين هود آشنا بوده و او را دوست دارند. با وجود اين زمينه ذهني، ما با افراد سرشناسمان چه کردهايم؟
سردار ملي با اشاره به اهميت اين نگرش به خصوص در نسلهاي جوان، از بيان باورهايي در مورد ستارخان که او را به عنوان راهزن معرفي ميکند گلايه کرد و گفت: جاي تاسف دارد که عيار بودن و دستگيري از مستمندان توسط ستارخان به عنوان راهزني معرفي ميشود ولي همين ويژگي در شخصيت تاريخي رابين هود به عنوان علت محبوبيت و جهاني شدن مطرح ميگردد.
به گفته وي، امروز در دنيا شاهد سرقت نمادهاي فرهنگي هستيم و تا وقتي ما اسطورهها، شخصيتهاي تاريخي و قهرمانان خود را نشناسيم و نتوانيم آنها را به درستي معرفي کنيم، امکان حفظ پيشينه و تاريخمان را از دست خواهيم داد. به ويژه در اين دوره و زمانه که تمام دنيا در صدد يافتن تاريخ و اعتبار براي خود هستند، کوچکترين فرصتي امکان سرقت اين نمادهاي فرهنگي را بيش از پيش فراهم ميسازد.
با تمام اين احوال، مشروطه در خانه خودش هم ناشناخته است و اندکي تنها...
در گوشهاي آرام از اين شهر خاطرههاي بسيار، خانهاي با خاطرههاي بسيار آرام خفته است. محله اميرخيز تبريز سالهاست ميزبان خانه سردار ملي ايران زمين است. خانهاي که بارها سختي و بيمهري ديده و زخم توپخانه ارتش روسيه را چشيده و داغ از دست رفتن و پرپر شدن ساکنانش را با خون دل تحمل کرده و دم نزده. خانهاي که چند سال قبل بخشهايي از آن بازسازي کلي و مرمت اساسي شد و مدتي به عنوان دفتر کميسيون حقوق بشر اسلامي در حال فعاليت بود.
خانه - موزهاي که در روزهاي آغازين با نمايش آثار دوران مشروطه که از خانه حاج مهدي کوزهکناني (موزه مشروطه) به امانت گرفته شده بودند، رنگ و بويي ديگر داشت و ميشد تا حدي به روزهاي سخت ستارخان در اين خانه برگشت. امروز اما اين خانه ساکتتر و تنهاتر از هميشه، در انتظار تحقق وعده تملک و بازسازي قسمت پشتيخانه است که در تهاجم ارتش روسيه، به توپ بسته شد.
نواده سردار ملي مشروطه، جاي نمادهايي از مشروطهخواهان را به خصوص در تبريز بسيار پررنگ ميداند و بر لزوم نمادسازي در اين حوزه تاکيد دارد و ميگويد: اين ناشناختگي متعلق به ديگر مشروطهخواهان و افراد موثر و برجسته کشور در آن برهه تاريخي هم هست. نمونه سادهاش مقبره عباسميرزا نايبالسلطنه در گوهرشاد است و نمونههاي بسياري ديگري... افرادي که براي آزادي و اعتلاي کشورمان خون دادهاند و حقشان اين است که به شايستگي و درستي شناخته شوند.
همين چند روز قبل بود که خبر آتش گرفتن باقي مانده خانه باقرخان، سالار ملي، آتش به جان خاطرات مشروطه زد و البته مانند پيش ترها، اقدامي جدي در راستاي تملک و بازسازي و بهره برداري فرهنگي و تاريخي از اين يادگار، صورت نگرفته است.
با تمام اين اوصاف، هنوز مشروطه را و مشروطهخواهان را و سرداران مشروطه را به درستي نميشناسيم. فرصتهاي به دست آمده براي بررسي و بازشناسي اتفاقي به بزرگي مشروطه را به سادگي ميسوزانيم و از ديروزمان براي ساختن فردا درس نميگيريم.
روز مشروطه، بهانه اي براي باز شدن همه اين زخم هاست... زخم هاي خاک خوردهي تاريخ...
نگارنده:فرينوش اکبرزاده
فارس