احرار: بسياري از ما اين باور قديمي را که مبتني بر تجربه پيشينيان است بارها شنيدهايم که: «همه سلولها و اجزاي بدن انسان، طي دورههاي هفتساله تغيير ميکنند». تحقيقات علمي سالهاي اخير اما حقايق مهمتري در اينباره بيان ميکند. اين حقايق علاوه بر تغييرات جسمي هفت ساله، به تغييرات روحي و ذهني اشاره دارد که به نظر ميرسد براي هر انسان، در فواصل زماني هفت سال رخ ميدهد.
اگر تا به حال فکر ميکرديد تغييرات قابل توجه جسم و روح و ذهنتان فقط مربوط به انتقال از مرحله نوزادي به کودکي يا از کودکي به نوجواني است، در اشتباه هستيد زيرا اين تغييرات مدام درحال رخ دادن هستند، هرچند ما توجهي به آنها نداشته باشيم. «رودلف اشتاينر»، فيلسوف، انديشمند اجتماعي و روان شناس اتريشي با همراهي يک تيم متخصص و پس از تحقيقات عميق، زندگي هر انسان را به مراحل هفت سالهاي تقسيم کرده است که هر مرحله، تغيير و تحولاتِ چشمگيرِ خودش را دارد و مهم است درباره آن، آگاهي داشته باشيم. آن چه در ادامه ميخوانيد نتايج بررسيهاي او است که ميتواند نکات زيادي درباره گذشته و آينده به ما بياموزد.?
تولد تا 7سالگي؛ ناخودآگاه شکل ميگيرد
اولين دوره تکامل، از تولد تا هفت سالگي است. در اين دوره مبناي سازوکار ذهن شکل ميگيرد. هرچند در همين دوران هم، ذهن داراي خلاقيت، هوشمندي و شخصيت است اما توسعه و تطبيق نيافتن بدن با محيط و ابزارهاي زندگي، آن را دچار محدوديت ميکند. انگيزه و رفتارهاي کودک در اين سنين را غرايزي مثل گرسنگي، درد و نياز به محبت و حمايت شکل ميدهد. بر اين اساس، بسياري از واکنشها و رفتارهاي ناخودآگاه فرد در اين دوره و تحت تاثير محيطي که در آن رشد ميکند شکل ميگيرد. به عنوان مثال بوميان قبيلهاي وقتي يک سوسک چاق را ميبينند خوشحال ميشوند چون به چشم غذا به آن نگاه ميکنند، اما فردي که در يک محيط شهري رشد کرده است با ديدن سوسک احساس چندش و ترس ميکند. مهم است بدانيم اين واکنشها در مرحله کودکي در هر دوي اين افراد شکل گرفته است. در اين سنين غده تالاموس بزرگتر است و مفاهيم اوليه و درست و نادرست بودن را در ذهن ما ايجاد ميکند. بعد از اين دوران تالاموس کوچک و اين مفاهيم به کدهاي اخلاقي که ما با آنها زندگي ميکنيم تبديل ميشود. جداي از همه اينها در اين مرحله از زندگي است که درک اساسي ما از وجود چيزي به عنوان «من» شکل ميگيرد.
7تا 14سالگي؛ احساسات را ميشناسيم
در اين سنين ما شروع به ربط دادن مسائل مختلف به احساساتمان ميکنيم؛ يعني بهشکل خودآگاه متوجه ميشويم هر مسئلهاي ممکن است چه تاثير رواني بر ما بگذارد و باعث بروز چه احساساتي شود. ضمن اين که در همين سن، دندانهاي شيري ميافتد و تغييرات جسمي مربوط به بلوغ آغاز ميشود. اندازه غده تالاموس به تدريج کاهش مييابد و ما براساس کدهاي اجتماعيِ محيطي که در آن متولد شده و رشد کرده ايم به درک بهتري از قابل قبول يا غيرقابل قبول بودنِ مفاهيم ميرسيم. کودک ياد ميگيرد که دنياي درونش را شکل و به آن سرو سامان بدهد. اين دنياي دروني، شامل تعريفي که فرد از «قهرمان» دارد، درک و دريافت او از خطرات جهان و ايجاد يک تخيل قوي ميشود.
14تا 21سالگي؛ جنس مخالف را کشف ميکنيم
در اين مرحله، ما به شکل تازهاي درباره خودمان کنجکاو ميشويم، رابطه جديدي با زندگي پيدا ميکنيم و راجع به خودمان آگاهتر ميشويم. آشنايي با علم و هنر شامل موسيقي، نقاشي، ادبيات و ايجاد روابط با ديگران بر پايههاي جديد، باعث ميشود گستره عواطف مان در همه جهات توسعه يابد. جنس مخالف را «کشف» ميکنيم؛ به اين درک ميرسيم که جنس مخالف براي مان تمايلات و انگيزههاي خاصي با خود به همراه دارد و اين انگيزهها به تمايلاتي محوري تبديل ميشود. به دليل شکل گيري احساسات جديد، بسياري از افراد در اين سنين درباره روابط موجود در زندگي شان يا باورهايي که با آن بزرگ شدهاند دچار ترديد ميشوند. همراه با حس استقلالي که در ?? سالگي ايجاد ميشود، در پايان اين دوره انتظار ميرود فرد مسير زندگي خود را پيدا کرده يا دست کم اين پرسش برايش مطرح شده باشد که مسير زندگي اش چه مسيري خواهد بود.
21تا 28سالگي؛ خودمان را پيدا ميکنيم
در اين مرحله اصلاح و بازآرايي افکار و احساسات شکل ميگيرد و ما براي ورود به مرحله بزرگ سالي آماده ميشويم. حالا زيرساختهاي شخصيت اجتماعي ما شامل مدرک تحصيلي، جايگاه شغلي، ميزان درآمد و... ساخته شده و روابط جديدي وارد زندگي مان شده است و ما انرژي زياد و اميد فراواني براي ساختن آينده داريم. همزمان، به درک و بصيرت ميرسيم و به اهميت مدارا و سازگاري در روابط با ديگران که به نفع هردوطرف باشد و احساس استقلال دوطرف نيز از بين نرود پي ميبريم. همچنين در اين مرحله مشکلاتي که در دوران کودکي داشته ايم آثار خود را بروز ميدهند و ما- گاهي حتي بدون اين که متوجه شويم- با مشکلات و چالشهايي دست و پنجه نرم ميکنيم که سالها با آنها همراه بوده ايم. اين مشکلات و چالشها معمولا درپي نحوه هدايت و مديريت روابط مان با افراد بروز ميکند و هرچند ما را با چالش مواجه ميکند اما زمينهاي براي رشد فردي ما نيز فراهم ميسازد.
28تا 35سالگي؛ خلاقيتمان شکوفا ميشود
با گذشت سال ها، تغييراتي که بدن و روح و جسممان تجربه ميکند، کمتر و کمتر به چشم ميآيد اما همچنان وجود دارد. بيشتر افراد در اين مرحله خلاقيت بيشتري نسبت به مراحل قبلي زندگي از خود بروز ميدهند و محققان و مخترعان معمولا در اين سنين به اوج خلاقيت و اکتشافات خود ميرسند. بسياري از معلمان فکر و اخلاق بشريت در طول تاريخ، در اين سنين به حقايق بزرگ رسيدهاند. محققان ميگويند دليل اين موضوع اين است که مغز ما حول و حوش ?? سالگي به اوج فعاليت خود ميرسد. در اين سالها ما به اين درک ميرسيم که احساساتمان چگونه در طول سالها شخصيت مان را شکل دادهاند. همچنين در اين دوره است که بر اساس آن چه که خانواده، دوستان و جامعه به عنوان باورهاي درست به ما آموختهاند، شروع به تفکيک آن چه که برايمان مناسب است و آن چه که ممکن است نامناسب و ناخوشايند باشد، ميکنيم.
35تا 42سالگي؛ تجربه بحران و بيقراري
بسته به شرايط زندگي تا اين سن، بيشتر آدمها در اين دوره يکجور احساس بيقراري را تجربه ميکنند. معمولا در اين سنين، يک تمايل ناگهاني براي به اشتراک گذاشتن دانستهها و تجربيات زندگي با ديگران در افراد به وجود ميآيد و فرد احساس ميکند که بايد اثري از خود در جهان به جا بگذارد. در اين سنين افراد در جايگاهي قرار ميگيرند که ميتوانند به شکلي بي طرفانه و بدون خشم، نتايج انتخابهاي شان در زندگي شامل رشته تحصيلي، روابط، کار، عادتها و شيوههاي تعامل با ديگران را به طور عيني بررسي و سعي کنند تغييرات کوچکي براي کمک به بهبود سبک زندگي شان ايجاد کنند و در اين مرحله از زندگي است که ما کم کم درک ميکنيم چه چيزهايي در زندگي واقعا راضي مان ميکنند وچه چيزهايي براي مان راضي کننده نيست. دستاوردهاي ذهني فرد هم حول و حوش همين دوره خود را نشان ميدهد و راههايي براي ابراز شدن مييابند.
42تا 49سالگي؛ رسيدن به درکِ تازهاي از عشق
فقط در اين مرحله است که مغز و روح همه تجربياتي را که تاکنون به دست آمده هضم ميکند و اين روند، با خودش ميل به حرکت در يک مسير جديد و کسب تجربههاي جديد را به همراه ميآورد. اگر تا اين مرحله کسي نتوانسته باشد تاثيري بر جهان بهجا بگذارد، پس از اين قطعا همه تلاش خود را براي اين کار خواهد کرد. با اين حال، در اين مرحله، بسياري از مردم احساس ميکنند که به انتهاي راه رسيدهاند و بر همين مبنا عمل ميکنند و اگر احيانا بر مبناي اين احساس عمل نکنند، اين احساس ازبين نميرود و مدتي بعد با شدت بيشتري بازخواهد گشت. همچنين در اين مرحله درک ما از مفهوم «عشق» به بلوغ ميرسد و ما ميآموزيم که چگونه بدون هيچ گونه چشمداشتي عشق بورزيم. اگر اين اتفاق رخ ندهد معنايش اين است که فرد هنوز درگير چالشهاي مراحل قبلي است. شايد تعجب کنيد اگر بدانيد بسياري از ما تا اين مرحله هنوز گرفتار ترسها و عواطف دوران کودکي هستيم! برخي افراد نيز در اين مرحله نقش کليشهاي را که تاکنون در جامعه داشتهاند رها ميکنند و زندگي شان را در مسير جديدي قرار ميدهند.
49تا 56سالگي؛ سازگاري با شرايط جسمي جديد
در اين سنين ما با وجود افول سلامت جسمي به اوج سلامت روحي و رواني خود ميرسيم. درواقع افول سلامت جسمي باعث ميشود بيشتر به درون مان توجه کنيم. هرگونه مشکل شخصيتي در اين مرحله ميتواند بسيار استرس زا باشد. همچنين در اين مرحله، ما بايد ياد بگيريم که با خودمان به شکل جديدي زندگي کنيم، با بدن جديد و سالمندمان سازگار شويم و درک کنيم که عادتهاي مضري که تاکنون کسب کرده ايم، يک شبه از بين نخواهند رفت. اگر تا اين مرحله موفق نشدهايم به اهداف خود برسيم، ممکن است دچار افسردگي شويم اما بايد باور داشته باشيم که هنوز سالهاي زيادي از زندگي باقي مانده است.
56تا 63سالگي؛ من کي هستم؟
در اين سنين ذهن تقريبا آرام ميشود و ما شخصيتي را که داريم ميپذيريم. با اين حال، در اين مرحله بسياري از مسائلي که تاکنون پنهان بودهاند- به عنوان مثال محدوديتهايي که براي خود ايجاد کرده ايم- آشکار ميشوند و ما اکنون ميخواهيم خود را از آنها خلاص کنيم. زندگي هم در اين مرحله تغيير ميکند، شرکت در فعاليتهاي گروهي براي مان سخت ميشود و روابطي که تاکنون ما بخشي از آن بوده ايم، نياز به ارزيابي دوباره پيدا ميکنند. کارل يونگ، روان پزشک و نيچه نويسنده و فيلسوف، فرضيههاي کاملي درباره اين مرحله از زندگي ارائه کردهاند. مطرح شدن سوال «من کي هستم؟» در اين سن، باعث ميشود ما نگاه عميق تري به روح مان داشته باشيم. هرچند همه اين شرايط را تجربه نميکنند، اما اين دوره مهمترين مرحله کشف خود براي بيشتر افراد است. رسيدن به چنين درکي از خود اغلب همراه با درد است، اما اين درد براي درک و پذيرش جزئياتي درباره اين که ما که هستيم و رسيدن به انتخابهاي آگاهانه جديد لازم است.
63تا 70سالگي؛ فرصتي براي مرگانديشي
در اين سنين، ما راحتتر ميتوانيم ديگران را همان طور که هستند بپذيريم؛ تفاوتهاي خودمان با آنها را مثبت ارزيابي ميکنيم و بيشتر از اين که بديهاي ديگران را ببينيم، خوبي هايشان را ميبينيم. همچنين در اين مرحله ميتوانيم درک کنيم که بيشتر انتخابهايي که تاکنون داشته ايم تحت تاثير عوامل خارجي بودهاند و حالا که اين فشارهاي خارجي ازبين رفتهاند ما ناگهان احساس ميکنيم راهها و انتخابهاي زيادي پيش روي مان قرار داشته و دارد. اگر در گذشته با مشکلات و ضعفهاي دروني مان درست مقابله نکرده باشيم اين دوره براي مان گيج کننده خواهد بود. همچنين در اين دوره به مرگ بيشتر فکر ميکنيم و خواهان فاصله گرفتن از دنياي اطراف مان هستيم.
70تا 77سالگي؛ رضايت از موهبت زندگي
در اين سنين متوجه جنبههاي پنهان شخصيتمان که تاکنون آنها را ناديده گرفته بوديم خواهيم شد. احساس عشق بي قيد و شرط در ما رشد ميکند و اگر چه بدن به تدريج ضعيف ميشود، اما روح قويتر ميشود و نفوذ ما در نزديکان مان افزايش مييابد. اگر قبل از رسيدن به اين سن با آسيبهايي که در زندگي تجربه کرده ايم به شيوه سالمي برخورد کرده باشيم، براي ورود به اين مرحله آماده خواهيم بود و در آن به آرامش خواهيم رسيد. در اين مرحله اتصالمان به گذشته جهان، اجدادمان و تاثيرات آنها بر خودمان را احساس ميکنيم و همه مقولههاي چالش برانگيز مانند عشق يا هدف زندگي، کاملا واضح و شفاف براي مان جلوه خواهد کرد. حتي اگر نگاه به گذشته باعث شود که احساس تاسف کنيم، بايد به ياد داشته باشيم چيزي به عنوان «زندگي کامل» وجود ندارد. ما به لطف موفقيتهايي که بيشتر از شکستهاي مان بودهاند به اين نقطه و به اين سن رسيده و سفر ويژه، چالش برانگيز و رضايت بخشي را تجربه کردهايم.
انتهاي پيام
خبرآنلاين