تاسوعا و عاشوراي حسيني سال 61 هجري، تکهاي جانگداز در تاريخ جهان اسلام و به ويژه جهان تشيع است، در چنين روزهايي مصيبتي بس عظيم گريبان خاندان اهلبيت(ع) را گرفت و کربلا را تا ابديت در تاريخ زنده کرد.
«تاسوعا(نهم محرمالحرام) روزي بود که امام حسين(ع) و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه اهل شام بر قتال آن حضرت اجتماع کردند و ابن مرجانه و عمر سعد خوشحال شدند به سبب کثرت سپاه و بسياري لشکر که براي آنها جمع شده بودند! حضرت امامحسين(ع) و اصحاب او را ضعيف شمردند و يقين کردند که ياوري از براي آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را مدد نخواهند کرد»، اين روايت از امام صادق(ع) در وصف تاسوعاي حسيني است... روزي که تا به هميشه تاريخ به نام حسين(ع) ماندگار شد.
در روز تاسوعاي حسيني، شمر اماننامهاي براي فرزندان امالبنين آورد و خواست تا خود را از حسين(ع) دور کرده و اماننامه را بپذيرند، چرا که امالبنين از قبيله بنيکلاب و همقبيلهاي شمر بود؛ در اين حين حضرت عباس(ع) با صداي بلند پاسخ گفت: «لعنت خدا بر تو و بر امير تو (و بر امان تو) باد، ما را امان ميدهيد در حاليکه پسر رسول خدا را امان نباشد؟».
آري اينگونه بود، سپاهي بس عظيم در مقابل امامحسين(ع) و ياران و اهلبيت باوفايش؛ و اينگونه بود که عاشوراييان، نه تسليم اماننامه شدند و نه تسليم آب! يک کربلا بود يک صحرا خشکي، و لبهايي که هرگز سيراب نشدند اما در خون غلتيدند...
امام حسين (ع) در روز تاسوعا حضرت عباس(ع) را فرستاد تا در مقابل لشکرياني که از سوي سپاه دشمن روانه شده و آمادهي پيکار بودند، يک شب مهلت بگيرد تا راز و نياز کرده و استغفار نمايد و با توجه به اينکه نميخواست آغازگر جنگ باشد، اين مهلت را خواست تا نهايت تلاش خود را جهت هدايت کوفيان به کار گيرد.
او براي نجات بندگان خدا از روح جهالت، جان خود را فدا کرد و تا آخرين لحظهي زندگي در مسير امر به معروف و نهي از منکر قدم برداشت، چنانچه يکي از اهداف قيام وي نيز «امر به معروف و نهي از منکر» ذکر شده است.
شب عاشورا بود و امام حسين(ع) بار ديگر خطبهاي براي اصحاب خود قرائت کرد و فرمود «...آگاه باشيد که يک روز ديگر زياده از عمر ما نمانده...»؛ بعد از قرائت خطبه، اصحاب مجددا اعلام وفاداري کرده و بر روي عهد خويش با حسين(ع) ماندند.
آري اينان همان عاشورايياناند، مردان مردي که عشق و ايمان را معنا کرده و تا ابد طريقي مقدس پيشروي پيروان مکتب اهل بيت(ع) گشودند.
طبق روايات معتبر، سپاه امامحسين(ع) در روز عاشورا متشکل از ?? نفر بود که شامل ?? سواره و 40 پياده ميشد، اينان همان دلاوراني بودند که چشم بر نفس خويشتن بسته و مسير حق را پيش گرفتند، هماناني که در نهايت شجاعت و غيرت در مقابل زورگويان ايستاده و قطره قطرهي خونشان را جاري کردند... و بايد درس گرفت از اين 72 تن!
در حالي که از روز هفتم محرمالحرام، آب بر امامحسين(ع) و اصحابش بسته شده، نبردي ناجوانمردانه و خونين در ميگيرد؛ نبردي که يک سوي آن امامحسين(ع)، اصحاب و اهلبيتش با لباني تشنه قرار داشته و در سوي ديگر نيز لشکر 30 هزار نفري عمر سعد!.
جنگ درگرفت، صحراي کربلا خونين شده بود، ياران حسين(ع) با لباني خشک و همتي بلند، يکي پس از ديگري به شهادت رسيدند! 72 يار امام حسين(ع) با اينکه در مقابل لشکريان دشمن تعدادشان اندک بود، اما به قدري شجاعت و غيرت داشتند که تا پاي جان جنگيده و همت و هدف بلندشان را به رخ لشکريان دشمن کشيدند!
حضرت عباس(ع) عزم فرات کرده بود تا براي تشنگان عاشورا آب بياورد، مشک بر دوش، ابوالفضل(ع) را تيرباران کرده و ملعوني بر وي حمله کرد، دست راست حضرت را بريد؛ در اين حين حضرت با دست چپ مشک را گرفت چراکه ميخواست براي زنان و کودکان عطشان کربلا، آب برساند! اينبار دست چپش را بريدند... ابوالفضل(ع) بر زمين افتاده مشک را بر دهان گرفت... مشک را تيرباران کرده و عمودي آهنين بر سر وي افکندند، آري يک ابوالفضل بود و يک مشک پاره پاره و يک دريا خون...!
امام حسين(ع) بر پيکر خونين و بدون دست برادرش حاضر شد، وقتي ابوالفضل العباس(ع) را در اين احوال ديد، فرمود: «اکنون کمرم شکست!»
شهادت علياصغر، نقطه عطف واقعهي کربلا
ياران و اصحاب حسين(ع) به شهادت رسيده بودند، امام حسين(ع) براي وداع به سمت خيمهها بازگشت، علياصغر را خواست تا با او وداع کند، سپس او را به سوي آسمان گرفت و براي طفل شيرخوارهاش طلب آب کرد... اما طفل حسين هدف تير سه شعبهي حرمله شد.
شهادت طفل شيرخوارهي کربلا که در نهايت عطش و مظلوميت، با تيري سه شعبه به شهادت رسيد، نقطه عطف ديگري از واقعهي کربلاست که نهايت بيرحمي و قساوت دشمن را مينماياند! وقتي تير سه شعبه به گلوي طفل شيرخوارهي حسين(ع) اصابت کرد، حضرت دست بر زير گلوي او گرفت و دستش پر از خون شد و به سوي آسمان پاشيد.
امام باقر(ع) در خصوص اين ماجرا فرمودهاند: «هرگز قطرهاي از آن خون به زمين نريخت».
ياران و اصحاب حسين(ع) شهيد شدند و کربلا جاري بود از خون مطهر شهداي عاشورا؛ يک حسين(ع) بود و يک لشکر دشمن؛ در اين حين دشمن عزم هجوم به خيمهها و حريم اهلبيت(ع) کرد...
هَل مِن ناصر يَنصُرني...
زماني که ياران و خويشاوندان و فرزندان امام حسين(ع) شهيد شده و دشمن رو به خيمه و حريم اهل بيت او را کرد، فرياد استغاثهي «هل من ناصرا ينصرني» از گلوي مبارک امام حسين(ع) شنيده ميشد، فرياد ميکشيد تا غيرتمندي پيدا شود... اما افسوس و صد افسوس که بيغيرتي و دلبستگي به دنيا چشم دشمنان را کور کرده و تنها "خون و خون" ميديدند.
و هنوز هم فرياد «هل من ناصرا ينصرني» اهل بيت از گوشه گوشه تاريخ اسلام به گوش مي رسد، و هنوز هم مردي از سلالهي اهل بيت(ع) در جستجوي 313 يار باوفايش، در کوچه پس کوچههاي انتظار دست به دعا نشسته است... و آيا کسي هست او را ياري کند؟!
در نهايت امامحسين(ع) را نيز مجروح کردند؛ اين درحالي بود که دشمنان حتي از پيکر زخمي وي هراس داشته و از شجاعت وي کاملا مطلع بودند؛ اما ناجوانمردانه به شهادت رسانده و سر مبارکش را از تن جدا کردند.
بعد از واقعهي کربلا و شهادت امامحسين(ع) و اصحابش، صحراي کربلا خونين بود و دشمن بر پيکر شهداي کربلا اسب ميتاخت، اهلبيت حسين(ع) را به اسارت گرفتند، خيمهها را تاراج کرده و آتش کشيدند... آسمان هم از حسين(ع) شرمنده شد و خون باريد...
احوال امام سجاد(ع) در واقعهي عاشورا
طبق روايات معتبر در جريان عاشورا، امام سجاد(ع) به خواست خداوند متعال بيمار شده و در بستر بيماري قرار ميگيرد تا جريان امامت بعد از امامحسين(ع) پابرجا بماند.
و "حر" نيز آزاد مردي بود که در بحبوحهي کربلا، بر حقانيت حسين(ع) شهادت داد و شهيد شد...
اين بود خلاصهاي از واقعهي جانسوز کربلا که زخمهاي آن هنوز هم بر پيکرهي تاريخ نقش بسته است، هنوز هم ديدگان شيعيان در عزاي حسين(ع) ميگريد و هنوز هم "لبيک يا حسين(ع)" فرياد پيروان مکتب اهلبيت(ع) است.
طبق روايات، پيامبراکرم(ص) در حديثي فرمودهاند: «براى شهادت حسين عليه السلام، حرارت و گرمايى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمىشود». امام سجاد(ع) نيز در اين خصوص فرمودهاند: «زمين کربلا، در روز رستاخيز چون ستاره مرواريدى مى درخشد و ندا مىدهد که من زمين مقدس خدايم، زمين پاک و مبارکى که پيشواى شهيدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است».
و چه زيبا گفت شهريار شيرين سخن ايران در وصف کربلا؛
شيعيان ديگر هواي نينوا دارد حسين
روي دل با کاروان کربلا دارد حسين
از حريم کعبه ي جدش به اشکي شست دست
مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسين
مي برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظيم
بيش ازين ها حرمت کوي منا دارد حسين
پيش رو راه ديار نيستي، کافيش نيست
اشک و آه عالمي هم در قفا دارد حسين
بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمي داند عروسي يا عزا دارد حسين
رخت و تاراج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جايي که کفن از بوريا دارد حسين
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غيب
ورنه اين بي حرمتي ها کي روا دارد حسين
سروران، پروانگان شمع رخسارش ولي
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسين
سر به قاچ زين نهاده، راه پيماي عراق
مي نمايد خود که عهدي با خدا دارد حسين
او وفاي عهد را با سر کند سودا ولي
خون به دل از کوفيان بي وفا دارد حسين
دشمنانش بي امان و دوستانش بي وفا
با کدامين سر کند، مشکل دوتا دارد حسين
سيرت آل علي (ع) با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما يکي صورت نما دارد حسين
آب خود با دشمنان تشنه قسمت مي کند
عزت و آزادگي بين تا کجا دارد حسين
دشمنش هم آب مي بندد به روي اهل بيت
داوري بين با چه قومي بي حيا دارد حسين
بعد ازينش صحنه ها و پرده ها اشک است و خون
دل تماشا کن چه رنگين سينما دارد حسين
ساز عشق است و به دل هر زخم پيکان زخمه اي
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسين
دست آخر کز همه بيگانه شد ديدم هنوز
با دم خنجر نگاهي آشنا دارد حسين
شمر گويد گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جاي نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين
اشک خونين گو بيا بنشين به چشم شهريار
کاندرين گوشه عزايي بي ريا دارد حسين
گزارش از مهري هاشمزاده
ايسنا