اسکو را که رد ميکني، کم کم نوع پوشش گياهي و آب و هواي منطقه عوض ميشود. بعد از طي 15 تا 20 کيلومتر، کوههاي برفي سهند و در دل آن روستاي صخرهاي کندوان خود نمايي ميکند.
همين که وارد مسير سنگ فرش کندوان ميشوي، سمت چپت در دل کوه خانههاي صخرهاي مخروطي شکل شگفت زدهات مي کند. در پاي کوه فروشگاههاي کوچک صنايع دستي و توليدات روستاييان به چشم ميخورد که براي خريدن سوغات و محصولات محلي وسوسهات ميکنند.
از پايين که نگاه ميکني، ميتواني خانههاي صخرهاي را همچون کندوي عسل تصور کني. کندوان منظرهاي فوقالعاده و متفاوتي دارد، شايد در هيچ کجاي دنيا نتواني چنين تصويري از خانههاي روستايي را در قاب چشمانت جاي دهي.
آرام آرام پلههاي شيبدار روستا را بالا ميروم، يکي از اهالي ميگويد «مواظب باش، شيب پلهها تند است، فصل بهار و تابستان بالارفتن از پلهها آسان است؛ اما موقع بارش برف و يخبندان کارمان سخت ميشود.» خانههاي مخروطي و کلهقندي شکل روي يکديگر به وجود آمدهاند، تقريباً کنار هر خانه مغازهاي وجود دارد که اهالي توليدات خود همچون انواع ميوههاي خشک، عسل، دوشاب، گردو انواع صنايع دستي و ... را به فروش گذاشتهاند، برخي از ساکنان نيز بخشي از خانه خود را براي اقامت شبانه به گردشگران اجارهميدهند. بالاتر که ميروي شيب پلهها تندتر و البته خطرناکتر ميشود، پايين آمدن از اين پلهها در زمستان واقعاً سخت به نظر ميرسد.
اينجا احساس غربت نميکني، مردمانش خيلي سريع سر صحبت را با گردشگران باز ميکنند و با خوشرويي جواب سوالاتت را ميدهند، گويا تمامي اصول ميزباني از گردشگر به روستاييان آموزش داده شده است. اهالي با روي باز گردشگران را به بازديد از خانهها و موزه مردم شناسي دعوت ميکنند. خانههاي سنگي با سقف کوتاه، همان وصف زندگي ساده و بيآلايش است؛ تصور زندگي در اين خانهها براي شهرنشينان سخت و شايد ديوانه کننده باشد.
گردشگران داخلي و خارجي با نگاههاي متعجبانه از وجب به وجب اين روستاي صخرهاي عکس ميگيرند. يکي از اين گردشگران که اهل يزد است، ميگويد «ميخواستيم از مرز جلفا به نخجوان برويم که به صورت اتفاقي و به وسيله بروشورهاي گردشگري از وجود چنين روستايي در نزديکي تبريز باخبر شديم، تصور زندگي در چنين جايي شگفت انگيز است، کندوان تا حدودي شبيه ماسوله است؛ اما جذابتر از آن به نظر ميآي».
در بين راه مرد حدوداً?? سالهاي بدون هيچ توقعي ميخواهد که از خانهاش بازديد کنم. خانهاي با سقف کوتاه و ديوارهاي گرد در مقابلت چشمانم ظاهر ميشود، گويا داخل يک غار هستي. فرشهاي دستبافت، متکا، روفرشي، پتو، چند گلدان، عکس و ... داخل خانهاش به چشم ميخورد. او که در کندوان به دنيا آمده و بزرگ شده است، ميگويد «از آن کندوانيهاي اصيل هستيم، با اجاره بخشي از خانه به گردشگران، فروش صنايع دستي و محصولاتي همچون انواع عرقيجات، ميوه خشک، دوشاب و ... زندگيمان را ميگذرانيم. اينجا شغل اکثريت اهالي يکي است، زماني که گردشگر ميآيد وضعماليمان خوب ميشود؛ اما در فصل زمستان که کمتر کسي راهش به کندوان ميافتد، درآمدمان خيلي پايين ميآيد.»
او که از زندگي کردن در اين روستا رضايت دارد، با تعصب خاصي از کندوان حرف ميزند، «کندوان تنها روستاي صخرهاي جهان است که زندگي در آن جريان دارد، خدا را شکر جايي زندگي ميکنم که مردم سراسر جهان براي ديدن بافت روستا و نوع زندگي مردمانش به آنجا سفر ميکنند. طبيعت کندوان در تمامي فصول به ويژه تابستان فوقالعاده است.»
مرد با ديدن گردشگران خوشحال ميشود و دوست دارد با آنان ارتباط برقرار کند، «اوايل، مردم مثبتي نسبت به گردشگران نداشتيم؛ اما مدتهاست با گردشگران خو گرفتهايم و از حضورشان شاد ميشويم، دوست داريم گردشگران با روستا و زندگي ما آشنا شوند.»
آرام از سرازيري پايين آمده و خودم را به گذر اصلي روستا ميرسانم. از وسط روستا رودخانهاي با صداي آرامش بخش آب جريان دارد، اطراف رودخانه پر از مغازههاي فروش محصولات بومي منطقه است که هم کلام شدن با فروشندهها لذت ديگري دارد؛ برخي ميگويند از شهرهاي اطراف براي کاسبي به کندوان آمدند! وجود يک روستا با اين پتانسيل که شهرنشينان را براي کار جذب ميکند، جالب است.
متأسفانه در ديگر نقاط اين روستا، بناهايي به چشم ميخورد که با بافت خانههاي کندوان همخواني ندارد و توازن روستا را بهم زده است.
و در آخر دوربين عکاسي را از کيفت بر ميداري تا از اين همه زيبايي، عکسي به يادگار بگيري. در قاب عکست تصويري از روستايي که مردمان سختکوش و با محبت آن، خانههايش را با جان و دل کندند، جاي ميگيرد.
اگر راهت اينجا بيفتد، تصويري از يک کندوي اصل آرام گرفته در دل طبيعت، براي هميشه در خاطرت خواهد ماند.
نگارنده: سامان عيوض
ايسنا