احرار : دختر هرچقد بشينه، پاي بختش نشسته ، مرديه واسه خودش ، دستش تو جيب خودشه، ازدواج ميخواد چيکار! حتما بايد آقا بالا سر داشته باشه ؟
صحبتهايي که اين روزها بسيار درمورد دختران مجرد شاغل که در آستانه تجرد قطعي قرار دارند به گوش مي رسد اما خودشان چه مي گويند؟
دختر هرچقد بشينه، پاي بختش نشسته ، مرديه واسه خودش ، دستش تو جيب خودشه ازداوج ميخواد چيکار! حتما بايد آقا بالا سر داشته باشه ؟
و صحبتهايي از اين قبيل که اين روزها بسيار درمورد دختران مجرد شاغل که در آستانه تجرد قطعي قرار دارند به گوش مي رسد اما خودشان چه مي گويند :
پاي حرفهايشان که مي نشيني اغلبشان مي گويند : هر چقدر هم از نظر اجتماعي خود را فرد موفقي بدانيم باز هم ترس از تنهايي رهايمان نمي کند از اينکه شانسمان روز به روز براي براي تشکيل خانواده کمتر مي شود نگرانيم.
براي بررسي بهتر سراغ خوانواده اي رفتم که سه دختر مجرد دهه شصتي دارند :
در يکي از محلات پايين شهر ميهمان خانواده اي بودم که صميميت بين اعضاي آن را از همان لحظه ورود حس مي کردم ، خانمي حدودا 55 ساله با گشاده رويي به استقبالم مي آيد.
وارد اتاق پذيرايي مي شوم ، اتاقي محقر به اندازه 40 متر ! طاقچه اي به سبک خانه هاي قديمي که روي آن قران و جانماز و تسبيح قرار داده اند توجهم را به خود جلب مي کند.
فاطمه که دختر بزرگ خانواده و 38 ساله است، صحبتش را اينگونه آغاز مي کند : پدرم کارگر روز مزد ساختماني است، سه خواهر بوديم با فاصله سني نزديک به هم، زندگيمان به سختي مي گذشت ؛ مادرم هميشه در گوشم مي خواند که بايد خوب درس بخوانم ، در آينده صاحب شغل مناسبي بشوم و بتوانم چرخ زندگي را بچرخانم.
او ادامه مي دهد: هميشه با مداد مشقهايم را مي نوشتم که بتوانم پاکش کنم و آن دفتر را حداقل دو بار استفاده مي کردم، در تمام دوران تحصيلي شاگرد ممتاز بودم.
در اينجا خاطره اي به ذهنش مي رسد خنده اش مي گيرد و اينگونه تعريف مي کند:
سال سوم ابتدايي بودم، آبگرمکن خانه نياز به تعمير داشت پول نداشتيم تا آن را تعمير کنيم، براي استحمام به خانه دايي ام مي رفتيم که دختر داييم در مدرسه به همکلاسي هايم گفت: اينها پول تعمير آبگرمکن ندارند و از حمام ما استفاده مي کنند.به شدت به غرورم برخورده بود براي تلافي در کوچه اي گيرش آوردم و به شدت موهايش را کشيدم و فرار کردم( با صداي بلند مي خندد) از همان اول غيرتي بودم.
وي ادامه مي دهد : سال اولي که در کنکور شرکت کردم در دو رشته پذيرفته شدم: کارداني بهداشت خانواده دوره روزانه و پرستاري دوره شبانه به خاطر وضعيت مالي تحصيل در دوره روزانه را انتخاب کردم.
دختر ارشد خانواده در حاليکه آهي بلند مي کشد مي گويد: فوق ديپلمم را که گرفتم، بلافاصله در کلينيک پزشکي معتبري استخدام شدم و از اينکه مي توانستم کمک خرج خانه باشم به خود مي باليدم.
او ادامه مي دهد: 10 سالي مي شد که در آن کلينيک شاغل بودم روزي به اين نتيجه رسيدم، آرزوهايم دارند خاک مي خورند، اين شد که تصميم به ادامه تحصيل گرفتم، بعد از اتمام دوره ليسانس در آزمون استخدامي آموزش پرورش شرکت کردم و اکنون دبير رسمي آموزش و پرورش هستم.
فاطمه چشمهايش را تنگ مي کند حالت کسي را دارد که به گذشته هاي دور فکرمي کند و ادامه مي دهد : عمرم به سرعت مي گذشت و يادم رفته بود به ابعاد ديگر زندگيم هم بايد فکرکنم، روزي مادر به شدت مريض شد و از آنجا به ذهنم آمد اگر روزي سايه اش بالاي سرم نباشد چه خواهد شد. البته خواستگار هاي زيادي داشتم اما اکثرشان را به خاطر اختلاف طبقاتي از نظر مالي که بين خانواده ها وجود داشت رد مي کردم . برخي نيز سطح تحصيلي و فرهنگي متفاوتي نسبت به من داشتند و حتي مواردي هم پيش مي آمد که به خاطر شاغل بودنم به سراغم مي آمدند تا من آنها را از نظر مادي تامين کنم که به همين دليل نپذيرفتم.
او همچنين مي گويد : الان در شرايط کنوني جامعه پسران با توجه به مسائل اقتصادي هم کمتر پا پيش مي گذارند.
دختر دوم لاغر تر و قد کوتاه تر از دختر بزرگتر است با صورتي سفيد و ابروهاي مشکي ..او که تا الان با دقت به صحبتهاي ما گوش مي داد بحث را اينگونه ادامه مي دهد :
متولد 65 و فارغ التحصيل مقطع ارشد رشته مهندسي کشاورزي از دانشگاه سراسري هستم ، در کنکور دوره دکترا هم قبول شده بودم که با توجه به مشکلاتي که در آن برهه داشتم ثبت نام نکردم ؛ متاسفانه نتوانستم در شغل متناسب با رشته ام استخدام شوم ولي به صورت قرار دادي در يکي از کتابخانه هاي شهر کار مي کنم.
مريم در خصوص دلايل افزايش سن ازدواجش مي گويد : رسم خانواده هاي سنتي ازدواج نوبتي است؛ اين رسم در خانواده ما هم حکمفرما بود ؛ به حدي به اين قانون معتقد بودم که گويا تبصره اي نداشت، هيچ گاه به ذهنم خطور نمي کرد که زودتر از خواهر بزرگم به خانه بخت بروم ، تمام پيشنهاد هاي ازدواج را رد کردم و يادم رفت که عمرم به سرعت دارد شتاب مي گيرد و البته شرايط مادي و محل زندگي هم بي تاثير نبود ، ترجيح مي دادم رد کنم تا بيايند و وضعيت زندگيمان را ببينند و تحقيرم کنند.
مريم مي گويد: دانشجو که بودم فکر مي کردم فرصتهاي زيادي پيش رو دارم، البته بدي دختر بودن آن است که به نابه عرف بايد منتظر بنشيند تا برايش خواستگار بيايد ،خودش نمي تواند آستين بالا بزند (و در همين حين همه با صداي بلند مي خنديم).
او به صورت مادرش نگاه مي کند و ادامه مي دهد: استرس زيادي بابت افزايش سن ازدواجم دارم، هر وقت به صورت پدرم يا مادرم نگه مي کنم مي توانم از عمق نگاهشان نگراني شان را ببينم ، مادرم فشار خونش بالا مي رود و هميشه سردرد دارد.
دختر سوم ساکت است به نظر ميرسد تمايل چنداني به حرف زدن ندارد .قدش بلندتر است پيشاني صاف و بلندي دارد با ابروهاي به هم پيوسته!
مادرش مي گويد : ليلا هم مانند مريم کشاورزي خوانده و وقتي نتوانست بعد از دوره ليسانس کار خوبي پيدا کند، به مدت 4 بيکار بود ؛ بتازگي در فروشگاهي به عنوان صندوقدار کار مي کند.
او ادامه مي دهد : بعضي وقتها از سر کار که بر مي گردد گريه مي کند و مي گويد همکلاسيهايم با شوهر و بچه به فروشگاه مي آيد و پيش آنها مي گويند : آن همه درس مي خواند الان صندوقدار شده و در خانه هم مانده است .
ليلا در اينجا چشم غره اي به مادرش مي رود و با اشاره هاي ابرو از او مي خواهد اين بحث را ادامه ندهد و تنها با جمله اي که ازدواج مهم است اما نمي شود با تمرکز به آن زندگي را مختل کرد سعي مي کند حرف مادرش را از ذهنم کمرنگ کند و القا کند که از نظرش ازدواج چندان هم برايش امر مهمي نيست.
ليلا ادامه مي دهد : ازدواج ناموفق داشتن بدتراز ازدواج نکردن است ، دوستان بسياري دارم که در سنين پايين عروس شدند و الان طلاق گرفته وشرايط روحي نا مساعدتري دارند
مادر خانواده مي گويد : من يک مادرم و آرزوي هر مادري سر و سامان گرفتن بچه هايش است ؛ همسايه و فاميل سرکوفت مي زنند و مي گويند دخترانش چه ايرادي دارند که تا الان مجرد مانده اند.
در راه بازگشت به خانه ، در اتوبوس غرق در افکار خود بودم که صحبتهاي خانم بغل دستي ام توجهم را جلب مي کند ، بشدت در حال جر وبحث با شخص پشت تلفن است.
اين دختر که حدودا ?? ساله به نظر مي رسد پس از 5 دقيقه جر وبحث تلفن را قطع مي کند و در پاسخ به نگاه پرسشگرم با لبخند مي گويد : مادرم! دير کرده ام نگرانم شده است، در اين سن و سال هنوز هم سعي مي کند کنترلم کند و هر لحظه بايد به او پاسخ دهم کجا هستم و چه مي کنم.!
او ادامه مي دهد : خواهران متاهلم هميشه به من غبطه مي خورند و مي گويند :ازدواج دردسر دارد، ميخواهي چيکار، بگرد، بخور ،بپوش، منم سعي مي کنم خوش بگذرانم البته اگر پدر و مادرم بگذراند.
(دارم به اين فک مي کنم قبلا اگر کسي مجرد مي ماند همه در بدر دنبال معرفي بودند، الان توصيه به تجرد مي کنند چقدر ديد جامعه تغيير پيدا کرده است .)
افزايش سن ازدواج و خطر تجرد قطعي بيش از آن که يک مسئله به واقع خطرآفرين باشد، از نظر ذهني و رواني براي فرد و خانوادهاش يک معضل محسوب مي گردد و از نظر اجتماعي نيز آثار سوء متعدد دارد که مجموعهاي از آسيبهاي فردي و اجتماعي همانند افسردگي، ازدواجهاي اجباري روابط نامشروع و… از پيامدهاي احتمالي آن است.
در اين خصوص سراغ جامعه شناس رفتيم و نظرات او را جويا شديم :
امان الله قرايي مقدم در گفتگو با خبرنگار احرار به آثار شوم پديده افزايش سن ازدواج و تجرد گرايي پرداخت و اظهار کرد: آثار پديده مجرد ماندن طولاني مدت تنها به دختران ختم نمي شود بلکه اين امر براي پسران جامعه نيز آسيبهاي فراواني به همراه دارد.
او در خصوص تجرد قطعي دختران دهه شصت گفت : در ازاي 100 دختر 104 پسر به دنيا مي آيد اما اين نسبت گاهي دچار تغيير مي شود در دختران دهه شصت شاهد اين اتفاق بوديم چون معمولا پسران تمايل به ازدواج با دختراني دارند که حداقل بينشان 4 سال اختلاف سني باشد ولي تعداد پسران دهه پنجاه با توجه به مشکلاتي که کشور در آن برهه با آن روبرو بود کمتر شد عده اي در جنگ کشته شدند و اين توازن به هم خورده است.
اين جامعه شناس ضمن اظهار نگراني از افزايش سن ازدواج و گرايش به مجرد ماندن گفت : از نظر فرهنگي وقتي جامعه به سمت تجرد پيش مي رود ، انتقال ميراث فرهنگي،ارزش ها و باورها صورت نمي گيرد.
قرايي مقدم با برجسته کردن نقش دولت در کاهش اين پديده تاکيد کرد: فراهم کردن شغل و امکانات براي تشکيل خانواده و جوانان وظيفه دولت است؛ دولت بايد بتواند کار و شغل مناسب براي جوانان به منظور تامين معاش را فراهم کند تا آنها نيز بتوانند با فارغ خاطر بيشتر نسبت به تشکيل خانواده اقدام نمايند.
او افزود : اما متاسفانه برخي از جوانان از نظر اقتصادي تامين هستند اما ازدواج نمي کنند، چون ما آنها را وظيفه مدار و مسئوليت پذير بار نياورده ايم ؛ آنها ميگويند چرا بايد آقا بالا سر بگيريم که در ايجاد اين نگرش نيز نقش رسانه هاي بيگانه پررنگ تر است .
او با بيان اينکه وقتي خانواده شکل نمي گيرد، اقتصاد جامعه نيز دچار چالش هاي بسياري خواهدشد ابراز داشت : اقتصاد جامعه وابسته به اقتصاد خانواده است چرا که فرد مجرد تمايل وانگيزه چنداني براي سرمايه گذاري و تلاش بيشتر ندارد.
يک مشاور حوزه خانواده و ازدواج نيز درخصوص آثار رواني پديده تجرد قطعي برجوانان بخصوص دختران گفت: تاثير رواني اين پديده به نوع نگرش دختران بستگي دارد، عده اي از اين دختران تمايل دارند ازدواج کنند اما امکان ازدواج برايشان فراهم نيست؛ ولي برخي ديگر به اين نتيجه رسيده اند که قصد ازدواج ندارند وتنهايي را ترجيح مي دهند که به تبع آثار منفي رواني آن کمتر خواهدبود، اين اشخاص به نحوي خودشان را ازطريق فعاليتهاي اجتماعي مختلف سرگرم مي کنند.
فريده فيضي افزود : اما اگر دختراني ميل به ازدواج داشته باشند و امکان ازدواج برايشان فراهم نباشد در آنها آسيبهاي شديد رواني بروز پيدا مي کند ، آنها با معضلات روحي و رواني بسياري از جمله کاهش اعتماد بنفس ، از اين ديد که شايد آن جذابيت هاي کافي را نداشتم که انتخاب نشدم ؛ زخم زبانهاي اطرافيان، احساس تنهايي، عدم ارضاي نيازهاي عاطفي و جنسي روبرو هستند که علاوه بر آسيبهاي فردي، آسيبهاي اجتماعي را نيز در پي خواهد داشت ؛ چرا که اگر از طريق مشروع به اين مقصود نرسند به بيراهه خواهند رفت.
وي نقش خانواده ها را در کاهش آثار رواني اين پديده بسيار پر اهميت دانست و گفت : خانواده ها نبايد اين دست دختران را تحقير کنند وبه آنها سر کوفت بزنند و ضمنا حد و حدودشان را نيز رعايت کنند، گاها شاهد هستيم که خانواده ها به حريم خصوصي اين دختران بسيار ورود مي کنند شديدا کنترل ميکنند و همه اموراتشان تحت نظر مي گيرند؛ آنها بايستي تا حد زيادي استقلال و آزادي اين دختران به رسميت بشناسند؛ از حيث مالي کمک حالشان باشند، همچنين اگر در هر سني برايشان امکان ازدواج پيش امد سخت گيري هاي بي مورد نداشته باشند، گاهي دليل اصلي عدم ازدواج اين دختران سخت گيرهاي زياد از سوي والدين طرفين بوده است.
اين مشاره امور خانواده و ازدواج با بيان اينکه در بين مراجعه کنندگان موارد بسياري از دختران در آستانه تجرد قطعي داشتم گفت : اغلب اين دختران فرزند آخر خانواده بوده اند که چون بقيه ازدواج کرده بودند ؛ مراقبت از پدر و مادر سالمندشان را بر عهده داشتند و مراقبت از آنها و اينکه فرصت هاي ازدواج را در اين مدت از دست داده بودند ؛ باعث افسردگي شديدشان شده بود که پس از مشاوره براي درمان به روانپزشک ارجاع داديم.
فيضي با اشاره به اينکه حل مسئله ازدواج به حل مسائل و مشکلات اجتماعي از جمله بهبود وضعيت اقتصاد و اشتغال بستگي دارد گفت : يک روانشناس فقط مي تواند با ارائه راهکار، سعي در اصلاح افکار کند و آلام رواني اين افراد را تاجايي که مي تواند تسکين دهد اما مشکل اصلي همچنان پا برجاست. تا مشکلات اقتصادي و همچنين مسائل اجتماعي و حقوقي حل نشود و اين مشکلات نيز باقي خواهد ماند و چه بسا تشديد خواهد شد .
اين مدرس دانشگاه به دختراني که در آستانه تجرد قطعي قرار دارند توصيه کرد : اگر احساس نياز به ازدواج و ترس از تنهايي در آن ها شديد است؛ بايد شرايط ازدواج را آسان گيرند و ناچارند که از ايده آل گرايي و کمال گرايي دست بردارند؛ چرا که تعداد زيادي از اين دختران به علت کمال گرايي در آستانه تجرد قطعي قرار گرفته اند و اينکه کمي صبر داشته باشند تا شرايط ازدواجشان مهيا شود. ؛ همچنين مهارت ها و اطلاعات خود را در زمينه زندگي مشترک به صورت علمي و تخصصي و بالا ببرد تا با آمادگي قبلي براي تشکيل زندگي اقدام کنند و اگر معيار هاي سخت گيرانه را تعديل کنند و همچنين اصولي پيش بروند به نظر بنده مي توانند زندگي موفقي را در آينده تجربه کنند .
گزارش از : سهيلا عباسپور
عکسها از : زهرا علمي