احرار: روزي که عابد تبريزي تخلص "نجمه" را در قالب يک غزل به بنده اهدا نمود نقطه عطفي در زندگي سي ساله ادبي ام مي دانم ..هر گاه يک بيت يا مصرعي از اين غزل را مي خوانم چشمانم پر از اشک مي شود..
سهيلا عباسپور شاهمرسي - بزرگترين سعادت زندگيم رشد در خانواده اي بود که از ابتدا در آن عشق و محبت جاري و ساري بود پدر و مادرم يکديگر را عاشقانه دوست داشتند واين محيط عاشقانه زمينه رشد فرزنداني شد که عشق را در کالبد شعر بريزند و واژه عشق را با همه شکوهش روي کاغذ به رقص در آوردند طوري که اين عشق و ارامش در دلهامان رخنه کرد که بعد از تشکيل زندگي به اولاد خودمان هم منتقل کرديم.
اين ها سخنان خانم شاعري بود که از همان ابتداي سخن در محفل بسيج رسانه سعي داشت افکار جمع را به سمت نقش خانواده در تربيت فرزندان فرهيخته معطوف کند.
عشرت جبار زاده خالق کتاب شعر بي باده مستان مهمان اين هفته اصحاب رسانه بود حدودا 65 ساله به نظر مي رسيد و با آرامش خاصي که در کلامش نمود داشت برايمان از سير زندگي ادبي وخانوادگي اش گفت:
در يک خانواده پرجمعيت و فرهنگي بدنيا آمدم، پدرم فرد باسوادي بود اهل تاريخ و ادبيات.. ومادرم خياطي بود که در حين کار برايمان سروده هايي مي خواند ، او طبع شعر لطيفي داشت و ما ساعت ها به صداي زيبايش و آن شعر هاي برخاسته از دل گوش جان مي سپرديم.
از همان دوران ابتدايي شروع به نوشتن کردم پدر مشوق خوبي برايم بود .هميشه مي گفت: از من خجالت نکش و نوشته هايت را برايم بخوان! و من شعرهاي کودکانه ام را برايش مي خواندم.
خالق بي باده مستان مي گويد: دانش آموز مقطع دبيرستان بودم که ازدواج کردم، و در سال 64 در کنکور سراسري شرکت کردم و رشته دبيري ادبيات فارسي قبول شدم در حاليکه خود را براي ثبت نام در دانشگاه آماده مي کردم احساس کردم همسرم تمايلي به ادامه تحصيلم ندارد و اين مساله را شوهر خواهرم که ارتباط صميمي با او داشت بيان کرد.
تصور همسرم اين بود که با رفتن من به دانشگاه، تفاوت هاي فرهنگي و تحصيلي در زندگي پر محبت وعشق ما خلل وارد خواهد ساخت و من باتوجه به اينکه بسيار به چارجوب خانواده احترام قائل بودم از رفتن به دانشگاه و ادامه تحصيل چشم پوشيدم.
نرفتن به دانشگاه سبب دوري ام محافل ادبي نشد
او با بيان اينکه نرفتن به دانشگاه سبب دوري اش محافل ادبي نشد مي گويد : با اينگه ازتحصيل در رشته اي که به آن عشق مي ورزيدم چشم پوشيده بودم اما هرگز از فعاليت هاي ادبي دست نکشيدم و از سال 70 در عرصه هاي ادبيات فعال هستم و در اينجا جا دارد يادي کنم از استاد جلال محمدي که اولين شخصي بودکه اشعارم را خواند تشويقم کرد تا بيشتر تلاش کنمُ
وي ادامه مي دهد :در سال 72 همزمان با تاسيس انجمن ادبي بانوان تبريز در سازمان تبليغات اسلامي به فعاليت پرداختم و اندکي بعد نيز مسووليت اين انجمن به بنده سپرده شد .در اين جلسات از محضر اساتيدي همچون استاد نظمي ، استاد شيدا و استاد پديده بهره بردم .
عابد تبريزي تخلص نجمه را برايم برگزيد
او در ادامه از استاد محمد عابد تبريزي ياد مي کند ، لبخندي بر گوشه لبانش مي نشيند و خاطره اي از او برايمان نقل مي کند:
روزي استاد عابد تبريزي از من پرسيد چرا تخلص شعري براي خود انتخاب نکرده اي؟ گفتم: استاد! خودم را شاعري در آن حد نمي بينم که تخلصي براي خود داشته باشم ، استاد از آنجايي که به مانند پدر برايم بود گفت : يک مهماني ترتيب بده تا تخلصي برايت هديه دهم .
او اضافه مي کند : يکي از جلسات انجمن رادر منزل برگزار کردم که مسئولان وقت ارشاد اسلامي نيز در آن حضور داشتند و زنده ياد عابد تبريزي به من تخلص «نجمه» را در قالب يک غزل اهدا نمود که هر وقت هر بيت يا مصرعي از اين غزل را مي خوانم چشمانم پر از اشک مي شود چرا که از ذهن استادي مانند عابد تبريزي براي من تراوش کرده بود و من آن روز را نقطه عطفي در زندگي ادبي سي ساله ام مي دانم.
دوست داشتم شهريار را در زماني که عاشق بود مي ديدم
خانم جبار زاده از علاقه اش به شهريار شيرين سخن بر زبان مي اورد و مي گويد: دوست داشتم شهريار شيرين سخن را هنگامي که عاشق بود و اشعاري برا ي معشوقه اش مي نوشت مي ديدم ،با او نشست برخواست مي کردم و محو اشعارش مي شدم علت آن شايد اين باشد که از بعد زمان به اين شاعر بزرگ نزديکيم و حقيقتا کمتر شاعري وجود دارد که بتواند اينقدر صاف وصيقلي شعر بسرايد.
وي مي افزايد: بعد شهريار نظيره هايي از اشعار او( خصوصا شعر هماي رحمت) را شاعران مختلف سرودند اما هيچ گاه هيچ کدام از آن نظيره ها حتي به گرد پاي اشعار استاد نرسيد.
وي جان مايه شعر را عشق مي داند و مي گويد: شعر حتما بايد بار عاطفي داشته باشد نمي شود ، بدون عشق و بدون عاطفه شعر سرود ؛ يک جوان براي سرودن شعر اول بايد درون را از آلودگي ها صيقل دهد کتاب هاي خوب بخواند، در جسات ادبي پربار شرکت کند و وقت جواني اش را صرف هجويات نکند.
او ادامه مي دهد: اگر شعرهاي عاشورايي بخوانيد، بعدها اشعار عاشقانه هم مي توانيد بنويسيد چرا که امام حسين و حضرت ابوالفضل خود تجلي عشق بودند اين عشق بود که آنها را به صحراي کربلا کشانده بود و هر چه بود در آنجا همه عشق و زيبايي بود ؛ عشق از هيچ چيز جدا نيست، از ازل بوده وخواهد بود و همين عشق است که مارا وابسته ادبيات کرده !
اين شاعر حوزه دفاع مقدس در خصوص اشعار جنگ مي گويد: درست است که جنگ با خشونت همراه است اما بارقه هايي از لطافت را مي توان در آن هم مشاهده کرد، مثل صحنه هايي که در جهت همبستگي براي غلبه بر دشمن خلق مي شد.
او در خصوص سرودن شعر براي شهدا مي گويد : از من خواسته بودند تا شعري در باره سردار شهيد حسن شفيع زاده بسرايم اما بجز اطلاعاتي که در فضاي مجازي بود شناختي از ايشان نداشتم که با حضور در منزل مادر اين شهيد وارسته و شناختي که از ميان کلماتي که مادرشان از اين شهيد بيان کردند بدست آوردم؛ توانستم در مدح ايشان شعري بسرايم.
فرزند صالحم را ثمره فداکاريم در زمان امدادگري مي دانم
عشرت جبار زاده از امدادگري اش با وجود بارداري در ايام دفاع مقدس مي گويد : قبلا دوره هاي امدادگري را در هلال احمري تبريز گذرانده بودم و حدود سال 67 بود و پسرم را حامله بودم که با توجه به ازدياد مجروحان به امدادگري در بيمارستانها پرداختم. مادر شوهرم با وجودآنکه از طرز فکرم مطلع بود اما با حضورم مخالفت داشت ومن در جواب مي گفتم ثمره ي همه خدمات امروز در اينده ودر سرنوشت هادي(پسرم) خواهيم ديد من علم غيب نداشتم خدا رو شکر چيزي که به ان اعتقاد داشتم به وقوع پيوست و فرزندي صالح تحويل جامعه دادم. فرزندي که الان مادر شوهرم هم به صداقت و پاکي وصالح بودنش افتخار مي کند.
جبارزاده در ادامه مي گويد : بعد ها در واحد فرهنگي دانشگاه علوم پزشکي جذب شدم و در عين حال مشاور فرهنگي خوابگاه هاي دانشجويي بودم و تجربيات و خاطرات بسيار خوبي از آن دوران دارم که بسيار برايم ارزشمند است.
نگارنده: سهيلا عباسپور