احرارنيوز:وقتي بچه بودم پدرم که از سر کار برمي گشت اتفاقات داخل خانه را تند تند تعريف مي کردم و حس مي کردم تنها شخصي است که به حرف هاي من با دقت و شور و اشتياق گوش مي دهد
وقتي کسي از اهالي خانه مي گفت که پدر خسته است و مجال استراحت بده مي گفت کاري نداشته باشيد اجازه بدهيد تعريف کند.
با اينکه کارش سخت و خسته کننده بود من حتي يکبارهم عصبانيت و بي حوصلگي ازش نديده بودم.پدر م بزرگترين و بهترين معلم من در زندگي است خيلي درسها از او ياد گرفتم اينکه سعي کنم فقط خودم باشم و خودم را جاي يکي ديگه نگذارم، حتي در مقابل دشمن هم کلام نادرست به زبان نياورم و اينکه اگه به جايگاه والايي رسيدم ،حس کمک و همکاري داشته باشم و دوستان و اطرافيان خودم را از ياد نبرم.
به خاطر وجود و حمايت هاي چنين مردي اعتماد به نفس حضور در جمع را خيلي زود به دست آوردم. و حتي يادگرفتم که تا مرز دوست نداشته شدن پيش برم اما دو رو نباشم و حرف خودم را رک به زبان بيارم.
حالا موقعي که احساس مي کنم ظلمي در حقم صورت مي گيرد خيلي قاطع و صريح صحبت مي کنم فکر مي کنم تمام اين اعتمادبه نفس حرف زدن شبيه مردها را از پدرم ياد گرفته ام.
پدرم طي تجربياتي که از زندگي اش به دست آورده به يک سري اعتقاداتي رسيده است که همه آنها قابل ستايش و تقدير است او معتقد است که ثروت و تحصيلات در زندگي فرد اهميت زيادي دارد اما منش و اخلاق و رفتار نيکو که نشانه هاي انسانيت است نبايد فداي ثروت و مقام بشود چرا که اينها همه يک سري ماديات زودگذر هستند. ماديات زندگي بايد همگي پله هايي براي به کمال رسيدن ما باشند نه ارزش هاي انساني ما پله اي براي رسيدن به ماديات.
پدرم تا به امروز تلاش بسياري کرده است که نان حلال سر سفره خانواده اش بياورد و معتقد است که نان حرام سر سفره خانواده گذاشتن خيانت به آنها محسوب مي شود.
پدرم پايه گذار مسير خوب زندگيم است چه خوب که مسير و راه زندگي ام با اعتقاد به ارزش ها و حرف هاي تو بنا شده و در مسيري درست هدايت شده ام.
وقتي دستهاي کودکانه ام را در دستان قدرتمندش مي فشرد خودم را قدرتمند ترين انسان دنيا احساس مي کردم و هميشه اين سخنش رابه ياد دارم که نگران نباش من هميشه در کنارت هستم حس مي کردم به ديواري تکيه زده ام که هرگز پشتم را خالي نمي کند . هنوزم که هنوزاست وقتي من از حوادث طبيعي مثل زلزله و رعد و برق مي ترسم او کسي است که دستانم را با قدرت مي گيرد و به من دلگرمي مي دهد.
کنار اين همه رضايتي که از پدرم دارم يک خاطره در دوران کودکي بسيار آزارم مي دهد شايد الان هم براي بعضي از بچه ها اين مسأله اتفاق بيفتد. روز اول مدرسه هنوز درک نمي کنم که چرا عزت و اقتدار پدرم را با شغل و درآمدش سنجيدند چرا سوالي در مورد رضايت من از پدرم نپرسيدند چرا در مورد اخلاق و حرمت و ادب پدرم از من نپرسيدند و خيلي سوال هاي ديگر. واقعا آيا درست است که ارزش و اقتدار پدري با ثروت و موقعيت شغلي اش سنجيده شود يا اينکه پدر مقام و ارزش مقدس تري دارد که بتوان آن را با چيزي مثل ماديات سنجيد. من آن روز هيچ جوابي براي اعتراض نسبت به ارزش گذاري پدرم با شغل و ثروتش نداشتم اما حالا کلي حرف دارم براي بيان ارزش و اقتدار و مقام پدرم اينکه پدرم نان بازوي خودرا مي خورد اينکه درس هايي از زندگي بلد است که در هيچ کتاب و دانشگاهي ياد انسان نمي دهند اينکه اعتقاد ديني و وجدان کاري دارد اينکه به همسر و فرزندانش احترام قائل است و اينکه ياد نگرفته است بد باشد و در يک کلام انسان شريفي است .
فکر مي کنم در شکل گيري شخصيت من و اغلب کساني که سايه پدر بر سرشان بوده پدر اساسي ترين نقش را داشته است .
تقديم به تمام پدراني که به فرزندانشان عشق مي ورزند
و تقديم به فرزنداني که به پدرشان افتخارميکنند.
نگارنده: سميه عباسپور شاهمرسي