اسحاق قويدل ورزشکار رشته پرورش اندام و دارنده چندين عنوان داخلي و بينالمللي بر اثر بيماري سرطلان دار فاني را وداع گفت.
اسحاق قويدل قهرمان مازندراني پرورش اندام ايران و جهان که عناوين زيادي را در مسابقات داخلي و بينالمللي در دسته سنگين وزن به نام خود کرده بود، در اثر بيماري سرطان چشم از جهان فرو بست. او آذر 1397 مصاحبه اي با خبرورزشي انجام داده بود که بخشي از آن را در ادامه مي خوانيد:
ماجراي بيماري شما از چه زماني و چگونه آغاز شد؟
واقعيت اين است که از يک سال و نيم قبل تقريباً سردردهاي من شروع شد و از آنجا که پزشکان نتوانستند تشخيص درستي بدهند، من آزمايشات بسيار، MRI متعدد، سونوگرافي و... را انجام دادم، اما متأسفانه کسي نتوانست چيزي ببيند و من هم فکر ميکردم چيزي نيست و بعد هم به سوي کانادا پرواز کردم. حتي آخرين باري که بليت گرفتم، به خاطر همين سردردها يک ماه سفرم را به تعويق انداختم، اما بعد از ?? روز که از حضور من در کانادا ميگذشت، به دليل سرماخوردگي دوباره سردردهايم شروع شد که من به بيمارستان مراجعه کردم و بقيه ماجرا.
وقتي عازم کانادا ميشديد، ناراحتي خاصي داشتيد و از بيماري خود مطلع بوديد؟
يک هفته قبل از اينکه به سوي کانادا پرواز کنم، همه علايم از بين رفته بود، سردردهايم خوب شده و هيچ خبري هم از اين بيماري لعنتي نبود.
از کي و چگونه به درمان خود مشغول شديد و در کدام بيمارستان کانادا بستري بوده و هستيد؟
دقيقاً از روز جمعه دوم آذرماه (23 نوامبر) درمان خودم در بيمارستان سنمارکز را شروع کردم. يعني در آنجا جراحي سرم را انجام داده و بقيه آزمايشها را نيز پزشکان از من گرفتند که متعاقب آن متوجه شدند «کنسر سارکوما» است و ادامه آزمايشات را نيز به آزمايشگاه و پاتولوژي بيمارستان پرنس مارگريتا منتقل کردند تا گريد آن مشخص شود. من چيزي حدود ?? تا ?? روز در آن بيمارستان بستري بودم و در حال حاضر نيز از بيمارستان مرخص شدهام و منتظر اين هستم که جوابهاي تکميلي آزمايشات من بيايد و کار شيميدرماني خودم را شروع کنم.
چرا زودتر موضوع بيماري خود را رسانهاي نکرديد؟
اين موضوع اصلاً خبر خوشحالکننده و افتخارآميزي نبود که بخواهم آن را رسانهاي کنم. اصلاً من جار زدن چنين مسئلهاي را کار خوشايندي ندانسته و نميدانم. از طرفي پدر و مادرم نيز پير هستند و در ايران بهسر ميبرند که مادرم گهگاهي براي ديدن عکسهاي من، همسرم و فرزندم سري به اينستاگرام ميزند و من به خاطر همين مسائل صلاح ندانستم خبر را رسانهاي کنم تا اينکه برخي از مسائل مرا مجبور به اين کار کرد.
موضوع غربت چقدر در تشديد بيماري شما نقش داشته است؟
باور کنيد غربت و دوري، مسائل و رنجهاي خاص خودش را دارد. شما ببينيد چنانچه کسي در يک شرايط خاص قرار گرفته و به يک بيماري خاصتر مبتلا شود و آنطور که بايد و شايد هم کسي کنارش نباشد، چه اتفاقي ميافتد. البته خدا را شکر من اينجا همسر و دخترم را کنار خودم دارم ضمن اينکه در اين جا همسر من بستگاني را دارد که مانند خواهر و برادر کنار ما بوده و از ما حمايت ميکنند.
در حال حاضر چند کيلو وزن داريد و ناراحتي و بيماري اصلي شما چيست؟
من بعد از عمل جراحي که روي سرم انجام دادم، تقريباً 10 تا 12 کيلو وزن بدنم را از دست دادم. يعني امروز شايد 115کيلو و يا کمتر از آن، وزن بدن من باشد، اما بيماري من، کنسر سارکوماي گريد 4 تشخيص داده شده است که اين بيماري نوعي سرطان است که بافتهاي نرم و استخواني را مورد حمله قرار ميدهد و به تناوب در بدن پخش ميشود. در حال حاضر در بدن من هم پزشکان چند تومور ديدهاند. دو تا در دو لگن سمت چپ و راست من! يکي در انتهاي ستون فقرات! يکي در پشت کمر سمت چپ. يک غده در پانکراس و 2 غده در سرم که يکي از آنها با عمل جراحي بيرون آمده و يکي ديگر در سمت چپ سر من که هنوز وجود دارد.
چه مقدار از هزينههاي درمان شما تا به امروز توسط مردم تأمين شده است؟
تا حالا 60 تا 70 هزار دلار مردم عادي کمک کردهاند. مردم عادي که اشاره ميکنم، همانهايي هستند که تا امروز هم باشگاه نرفتهاند. آنها دل بزرگي داشتند. باور کنيد تا به امروز يکسري کمکهايي به من شده است که باورش ممکن نيست. مثلاً کسي بوده که در جيبش 2 ميليون تومان پول داشته که يک و نيم ميليون آن را به من داده است. يا طرف حقوق يک ماه خودش را براي کمک به من داده است يا يک بچهاي را شاهد بودم که قلک خودش را شکست تا پولهايش را به من بدهد يا يک پسر ديگري که ميخواست با پولهايش دوچرخه بخرد، به پدرش گفت؛ پدر من دوچرخه نميخواهم، اين پول را براي آقا اسحاق بفرست. باور کنيد اين اتفاقات خيلي به من احساس قدرت ميدهد که بتوانم راحتتر با اين بيماري مقابله کنم.
شيميدرماني را از چه زماني شروع خواهيد کرد؟
متأسفانه اينجا براي انجام کار شيميدرماني، خيلي مرا معطل کردهاند که يک بخش آن به اين موضوع مربوط ميشود که فکر ميکنند من پول ندارم، اما در کل به من گفتهاند از جمعه آينده (پسفردا) به من اطلاع خواهند داد که چه مبلغي را بايد به عنوان بيعانه نزد آنها بگذارم تا آنها کار شيميدرماني مرا شروع کنند.
آيا براي ادامه روند درمان خود، امکان بازگشت شما به ايران وجود دارد؟
راستش بنا به دلايلي اين امکان وجود ندارد!
همراهي دوستان و مردم را در اين مدت چگونه ديديد؟ فکر ميکردي تا به اين اندازه همراه داشته باشيد؟
هرگز در خواب هم نميديدم که به اين اندازه مردم ايران مرا دوست داشته باشند، اما از سوي قهرمانان من زياد حمايت نشدم که اين سؤال را در ذهن من به وجود آورده است کهاي دوستاني که در اينستاگرام خود پست ميگذاريد و مينويسيد مردم کمک کنند، پس چرا خودتان چنين نکرديد؟ شما کجا بوديد؟ آيا اين پستها فقط براي خودنمايي بوده يا واقعاً کمک به من!؟
در حال حاضر شرايط عمومي شما چگونه است؟
من حالم خوب است، فقط مشکل درد پاهايم باعث شده نتوانم به راه رفتنهاي عادي خودم ادامه دهم و بايد با ويلچر راه بروم. باور کنيد درد زيادي در اين ناحيه احساس ميکنم که اميدوارم هرچه زودتر با شيميدرماني اين درد برطرف شود.
اگر دوباره به عقب برگرديم و شما حق انتخاب داشته باشيد، آيا دوباره اين ورزش را انتخاب ميکرديد؟
من هرگز اين ورزش را انتخاب نميکردم. ورزشي که براي آن که بتوانم در آن مسابقه بدهم، بايد از دارو استفاده ميکردم. قطعاً اگر به عقب برگردم، من ورزشي را انتخاب ميکنم که ماحصل آن براي من سلامتي باشد. اصلاً کاش هيچوقت از کشتي بيرون نميآمدم!
علت ورم چشم سمت راست شما چيست؟
ورم چشم سمت راست من به خاطر همان توموري است که در سر و در نزديک عصب چشم من قرار دارد که اين تومور هرگاه شروع به فعاليت و فشار ميکند، به عصب چشم من هم فشار ميآورد و ورم چشم من نيز به خاطر همين است که رفتم و سيتياسکن گرفتم که خدا را شکر گزارش آن هم مثبت اعلام شد و پزشکان يکسري مسکن به من داده و مرا به خانه برگرداندند.
علت اصلي بيماري شما چيست؟ داروها و مکملها تا چه اندازه در بروز اين بيماري نقش داشتهاند؟
علت اصلي بيماري من هنوز از سوي پزشکان اعلام نشده است. اما من يقين دارم داروها و مکملهاي فيکي که در بازار وجود دارد و به دست ما ميرسيد، در بيماري من تأثير داشته است و به همين دليل هم از مردم و جوانان ميخواهم آگاه باشند و به غير از داروخانه از هيچجا دارو نگرفته و به کسي هم اعتماد نکنند.
منبع: خبرورزشي