احرار: «موزه مردمشناسي اروميه با همه آن چه در خود جاي داده ... چيزي فراتر از يک موزه معمولي است؛ اينجا محل مطالعه خوبي براي فهم غناي فرهنگي آذربايجان و پيرايش آن چيزي است که برخي ميخواهند براي آذربايجان جعل کنند؛ چکمه قزاقي و جليقه لزگي و کلاه روسي و ... .»
روزنامه ايران نوشت: «در موزه مردمشناسي اروميه از عيسي عزيزنژاد، کارشناس اين موزه، ميپرسم چرا لباسهاي محلي آذربايجان با پوشش ساير مردم ايران تفاوتي ندارد؟ پس چکمههاي قزاقي و جليقههاي آبي لزگي و کلاههاي روسي کجاست؟ ميخندد و ميگويد: خودت ميگويي لزگي و قزاقي و روسي. اين لباسهاي ترکيبي و مندرآوردي هيچ ارتباطي با مردم آذربايجان ندارد. براي استخراج هر تکه لباسي که اينجا ميبينيد به مجموعهاي از اسناد تاريخي، منابع مکتوب، مشاهدات ميداني، تصاوير قديمي و همين طور مصاحبه با افراد مطلع رجوع شده که نشان ميدهد تفاوتي اساسي با پوشش ساير مناطق جغرافياي ايران ندارد. اگر خوب دقت کنيد اينجا تفاوت چنداني هم بين پوشش طوايف کردزبان و ترکزبان نميبينيد؛ بويژه عناصر لباسهاي زنانه که بسيار شبيه هم هستند و در مجموع مشابه هر دو را ممکن است در روستاهاي زنجان، همدان يا هر نقطه ديگري از ايران بيابيد.
عزيزنژاد با آسيبشناسي لباس کردي عنوان ميکند: «همان طور که ميبينيد لباس کردي سنتي بلند و گشاد است اما سالهاي اخير بويژه تيپ جوان خيلي اين لباس را دستکاري کرده و اصطلاحاً پوشش کردي را اسپرت کردهاند. شلوار مردانه تنگ شده، آستينها کوتاهتر شده و لباس زنانه کردي هم ديگر پوشش اصيل خود را از دست داده و توري و بدننماتر شده است. اين آسيبها بايد شناسايي و پالايش شود.»
او معتقد است تغييرات لباس محلي آذربايجاني و کردي، دستکاري آنها يا اساساً معرفي پوشاک غير ايراني به عنوان لباس بومي، بيشتر تحت تأثير شبکههاي اجتماعي، بياطلاعي از تاريخ و شناسنامه لباس و گاه برنامهريزي مراکزي در خارج از کشور است.
گشتي در موزه ميزنم و چشمم به سنگ قبري کوچک در کنار پنجه فلزي علم عزاداري ميافتد. خدا ميداند اين دو چه داستاني دارند و چه تاريخي از سر گذراندهاند. عزيزنژاد توضيح ميدهد سنگ قبر، متعلق به زني به نام عصمت، دختر عبيدالله، است که هزار سال پيش درگذشته و علم عزا ساخته دست هنرمندان دوره قجري است و هر دو به عنوان اثر ملي موزهاي به ثبت رسيدهاند. در موزه مردمشناسي اروميه دو ناقوس هست که ارامنه راندهشده از آناتولي دوره عثماني با خود به ايران آوردهاند و از همه جالبتر، نسخ چشمنواز خطي ديوانهاي فارسي بويژه بوستان و گلستان و از آن شيرينتر عقدنامههاي زيبا به خط خوش که يکي از آنها به اين شرح است: «عقدنامه بين آقا محمدحسين فرزند آقا محمدعلي و فاطمه سلطان خانم فرزند آقا محمدباقر به مهريه ?? تومان تبريزي معادل 28نخودي تمام عيار روپيه محمدشاهي (پادشاه هند) به اضافه يک دانگ کامل از جمله ششدانگ واقع در جنب کلهدان از توابع شيخ مسعود از محل سکناي ابومسعود که کنار خانه آقا کريم سلماني و خانه محمدکاظم برادر داماد است و تمام عمارتهاي داخل آن از طبقه بالا و تحتاني و دو درب و پنجره و هرچه از قديم و جديد در آن است. تاريخ هفدهم رجب 1255که شهود به آن اقرار و مهر کردهاند.»
موزه بزرگتر، خود ميدان ايالت اروميه است که موزه مردمشناسي در يکي از اضلاع آن قرار گرفته و در اضلاع ديگر، ساختمان زيباي شهرداري و پادگان ارتش يا ساختمان ستاد لشکر را ميبينيد که در سالهاي 1300خورشيدي بنا شده و نخستين ساختمانهاي اداري و دولتي، پيرامون آن شکل گرفتهاند. ميدان ايالت اروميه يکي از ميادين ثبتشده ملي کشور است. برزويه جواني، کارشناس ميراث فرهنگي آذربايجان غربي، در اين باره ميگويد: «معمولاً ميدانهايي که به تدريج و همزمان با توسعه شهر شکل ميگيرند و در هر گوشهاي از آن بنايي ساخته ميشود، استقرار فعاليتها و فضاها از نظم و سلسلهمراتب مطلوبي پيروي نميکند اما از آنجا که ميدان ايالت ابتدا طراحي و سپس اجرا شده، نظم و هماهنگي در استقرار فعاليتها و فضاهاي اطراف آن يعني شهرباني سابق يا موزه مردمشناسي فعلي، شهرداري و ساختمان ستاد لشکر ديده ميشود.»
تنها ساختمان ناسازگار با بناهاي ديگر ميدان ايالت اروميه، ساختمان دادگستري است که در سال 1334ساخته شده و جوانتر از سه بناي ديگر است اما جالب آن که اين بنا نيز مثل بقيه بناهاي ميدان ايالت توسط مهندسان آلماني و با تلفيقي از معماري روز و معماري کلاسيک طراحي و ساخته شده است. برزويه جواني اين تضاد را تضاد هماهنگ مينامد و ميگويد: «وجود بالکن اختصاصي هر کدام از اين ساختمانها مخصوصاً بالکن شهرداري، اين ميدان را به يکي از مکانهاي اصلي ارتباط مقامات با مردم تبديل کرده است. قبل از انقلاب بيشتر سخنرانيهاي مقامات کشوري اينجا و در بالکن شهرداري ايراد ميشد و بعد هم سربازان آرايش نظامي به خود ميگرفتند و رژه ميرفتند. بنابراين ميشود گفت به نوعي اينجا ميدان مشق هم بوده و بعد از انقلاب اين موارد تشديد شده و صدور بيانيهها و سخنرانيها و آغاز و پايان راهپيماييها و آغاز حرکت دستههاي عزاداري ماه محرم، تجمع براي بزرگداشت پيروزي انقلاب و برگزاري نخستين نماز جمعه پس از شکست نظامي آمريکا در طبس به امامت حجتالاسلام قريشي و تشييع پيکر شهدا و اشخاص معروف، اعزام نيروهاي داوطلب به جبهه و همه و همه در اين نقطه شهر بوده است.»
دوباره به حياط موزه مردمشناسي برميگردم و اين ساختمان 100 ساله را با آجرهاي زيباي اخرايي تماشا ميکنم. آن طور که ميگويند مهندسان آلماني هر کدام از اين بناها را به گونهاي طراحي کردهاند که از بالا شبيه عقاب باشد؛ هر چند نماي هر بنا که به بند کبريتي معروف است و فضاهاي داخلي هر کدام روح ايراني دارد و از معماري ايراني پيروي ميکند. قوسهاي زيباي پنجرهها و فرم آجرچيني دورشان چنان ساده و دلرباست که ميشود ساعتها تماشا کرد و لذت برد.
به اتاقي که يک خانواده آذربايجاني را همراه با وسايل زندگي به نمايش گذاشته فکر ميکنم؛ کرسي و گهواره و وسايل پختوپز و اسباببازي و خردهريزهاي معمولي يک زندگي معمولي و همين طور اتاقي که مملو از ابزار کار در روستاست؛ از داس و الک و خيش چوبي گرفته تا کلنگ و سبد و مشک و کشکساب. ابزاري که از همين دور و بر جمعآوري شده و هر کدام زماني نقشي واقعي در خانهاي واقعي داشته و شاهد قصهها و ماجراهايي تلخ و شيرين بوده است. چرا اين ابزار تفاوتي اساسي با آن چه در سنندج و همدان و سمنان و اصفهان و موزه مردمشناسي اوز و موزه بندر کنگ ديدهام ندارد؟ عزيزنژاد ميگويد: براي اين که همه اينها متعلق به جغرافيايي واحد با تاريخ و فرهنگي مشترک به نام ايران است. او حتي معتقد است ابزار و اشيا يافتهشده در اروميه را بايد در شيراز به نمايش گذاشت و ابزار و اشيا موزه شيراز را در همدان و اصفهان. براي اين که همه اينها متعلق به ايران است.
موزه مردمشناسي اروميه با همه آن چه در خود جاي داده، از انواع تنگ بلور و ساعت و عينک و ترازو، ناقوس، ابزار کشاورزي و وسايل زندگي روستايي، نسخ قديمي خطي و انواع مهرها و سندها، چيزي فراتر از يک موزه معمولي است؛ اينجا محل مطالعه خوبي براي فهم غناي فرهنگي آذربايجان و پيرايش آن چيزي است که برخي ميخواهند براي آذربايجان جعل کنند؛ چکمه قزاقي و جليقه لزگي و کلاه روسي و ... .»
ايسنا