احرار: همانطور که تشنگي علامت کمآبي است، تنهايي هم نشان ميدهد دچار فقدان رابطهايد.
اين روزها، پزشکان و روانشناسان مدام از تاثيرات منفي تنهايي بر سلامت ميگويند ولي هيچ تشخيص پزشکي يا دارويياي براي تنهايي وجود ندارد. اگر براي مشکلات ديگري مانند افسردگي و اضطراب درمانهاي دارويي وجود دارد، چرا براي تنهايي وجود نداشته باشد؟ عجله نکنيد، ماجرا کمتر از آنچه به نظر ميرسد علميتخيلي است. گروهي از پژوهشگران همين حالا سرگرم تحقيقاتي هستند که هدفشان توليد «قرص ضد تنهايي» است. آيا چنين قرصي به تنهايي پايان خواهد داد؟
به گزارش ترجمان علوم انساني، لارا انتيس در گاردين نوشت:
تنهايي قسمتي از وضعيت بشري است. علامت هشداري غريزي مثل گرسنگي يا تشنگي، که ميگويد بايد دنبال يکي از منابع اصلي بگرديم: ارتباط. ميليونها سال تکاملْ ما را بهنحوي شکل داده است تا موجوداتي باشيم که، درست همانطور که به آب و غذا نيازمنديم، به پيوندهاي اجتماعي نياز داشته باشيم.
بااينحال، ما بهصورتفزايندهاي خود را منزويتر مييابيم. تنهايي ديگر محرکي آن اندازه قدرتمند نيست تا ما را وادارد که خود را از انبارهاي تنهاييِ آفريد? زندگي مدرن آزاد کنيم. درست همانند عشق سيريناپذيري که به غذاهاي پرکالري داريم، آنچه زماني ابزاري براي انطباق بود، چنان با زندگيمان ناهماهنگ شده است که، بهقول ويوِک اچ. موري، دارد باعث يک «اپيدمي» ميشود.
مقايس? ميزان تنهايي جمعي ما با تنهايي نسلهاي قبل دشوار است، به اين دليل ساده که آن را بهصورت پيوسته اندازه نگرفتهايم، اما تخمينهاي اخير ميگويند که بين ?? تا ?? درصد بزرگسالان آمريکايي دائماً تنها هستند. ميتوان شماري از تغييرات ساختاري در فرهنگ را مقصر شناخت: اينک تعداد آمريکاييهايي که تنها زندگي ميکنند بيشتر از هميشه است؛ تعداد کمتري از ما ازدواج ميکنند و صاحب فرزند ميشوند؛ انداز? ميانگين خانوار دارد آب ميرود. در بسياري از موارد، اين تغييرات نمايند? دردسترسبودن گزينههاست، درحاليکه زماني تنها راه پذيرفتهشده ازدواج و داشتن خانوادهاي هستهاي بود. اما معناي آن اين نيز هست که ما زمان بيشتري را تنها سپري ميکنيم. جان کاسيوپو، عصبشناسي که دردهاي اجتماعي را مطالعه ميکرد و در مارس ???? چشم از جهان فروبست، در کتابش به نام تنهايي? مينويسد: «جوامع غربي معاشرتيبودن انسان را از يک ضرورت به يک امر اتفاقي تنزيل درجه دادهاند».
مشکل اينجاست که تنهايي مزمن فقط باعث احساس وحشت در وجود شما نميشود، بلکه براي وجودتان نيز وحشتناک هست. تنهايي خطر ابتلاي ما به مجموعهاي از اختلالات سلامتي از قبيل بيماريهاي قلبيعروقي، بيماريهاي مرتبط با زوال عقل، کاهش توانايي شناختي و سرطان را بالا ميبَرد. همچنين سيستم دفاعي بدن را تضعيف کرده و ما را در برابر عفونتها آسيبپذيرتر ميکند. استفاني کاسيوپو، مدير آزمايشگاه برين دايناميکس در دانشکد? پزشکي پريتزکر در دانشگاه شيکاگو، ميگويد که حتي تنهاييِ موقعيتي، اگر به آن رسيدگي نشود، ميتواند منجر به وضعيت ثابت سفتوسختي شود که ساختارها و فرآيندهاي مغزي را تغيير ميدهد. او بيو? جان کاسيوپو است و تا زمان مرگ وي، در سال گذشته، شريک پژوهشي او بوده است.
استفاني کاسيوپو، در مقام يک دانشمند، اغلب به زندگياش همچون يک آزمايش نگريسته است. زمانيکه جان درگذشت، عناصر عملي پژوهش مشترکشان ربطِ شخصيِ بلاواسطهاي يافت. افراد اغلب فقدان اجتماعي را با درد جسماني مقايسه ميکنند، اما به نظر استفاني اين قياسْ دقيق نيست. پس از مرگ جان، او مسافتهاي طولاني ميدويد و در دماي نزديک به انجماد چنان فشاري به خود وارد ميکرد که ماهيچهها و ريهاش به آه و فرياد ميافتادند. ميگويد «ميتوانستم اين درد را تحمل کنم چون ميدانستم که پاياني خواهد داشت. درد جسماني ناشي از دويدن شدت کمتري از درد عاطفي عميق و خالصِ ازدستدادن عشق زندگيام داشت».
استفاني ميگويد اکنون به بسياري از تمرينهاي تناسب اجتماعي? وابسته شده که اين زوج با هم به آنها اعتبار بخشيده بودند، از قبيل تلاش براي بيان قدرداني، انجامِ بيچشمداشتِ کاري خوشايند براي کسي، انتخابِ برقراري ارتباط با غريبهها و بهاشتراکگذاشتن اخبار خوب با ديگران. ميگويد «من برهان زند? علمم هستم. هر روز آن را به کار ميبندم».
تنهايي، برخلاف افسردگي و اضطراب، شکل بالينيِ شناختهشدهاي ندارد؛ هيچ تشخيص پزشکي يا درماني براي احساس انزواي مزمن وجود ندارد. استفاني همچنين از کارش و ادامهدادن به ميراث همسرش تسکين مييابد: ميگويد «اگر شما احساس ارزشمندي کنيد و زندگي هدفمندي داشته باشيد، کمتر احساس تنهايي خواهيد کرد». معناي آن براي امروزِ او ادام? کار در رابطه با بدن? پژوهشياي است که او و همسر فقيدش آغاز به بررسي و امتحان آن کرده بودند: قرص ضد تنهايي.
ماجرا کمتر از آنچه به نظر ميرسد علميتخيلي است. تعدادي آزمايش باليني -به رهبري استفاني و ديگران- هماينک در جريان است و هدف از آنها کشف شيوههايي است که تنهايي مزمن باعث دگرگوني مغز و همچنين برپايي آشوب در سيستم عصبي ميشود. اگر براي دردهاي اجتماعي ديگري مانند افسردگي و اضطراب درمانهاي دارويي وجود دارد، چرا براي تنهايي وجود نداشته باشد؟
تنهايي مانند افسردگي و اضطراب قسمت جهانشمول تجرب? بشري است. برخلاف افسردگي و اضطراب، تنهايي شکل باليني شناختهشدهاي ندارد. براي احساس تنهايي مزمنْ تشخيص پزشکي يا درماني موجود نيست.
اِلِن هندريکسِن، روانشناس باليني و متخصص اضطراب، آيندهاي را متصور ميشود که در آن ديگر چنين چيزي در کار نيست. درحالحاضر، اضطراب اجتماعي تنها زماني اختلال محسوب ميشود که آن اندازه رنج و آسيب به همراه داشته باشد که مزاحم زندگي فرد شود. او ميتواند همين تمايز را دربار? تنهايي نيز کارآمد ببيند: هندريکسن ميگويد «ممکن است اسم آن را بگذاريم سندروم انزواي اجتماعي»، و ميافزايد که به اعتقاد او بسياري از بيمارانش اين معيار را دارند. برخي افراد به او ميگويند تنها کسي است که در طول هفته با او تعامل طولانيمدت دارند.
بهزعم استفاني کاسيوپو، تنهايي نتيج? تعاملِ آن علائمِ زيستي، که ما را وادار ميکنند تا بهسوي ديگران برويم، با ذهني کژکار است که همهجا خطر اجتماعي را ادراک ميکند. تمرکز او بر مداخلهاي اميدبخش است: نورواستروئيدي به نام پرگننولون?، که ثابت شده ميتواند اختلالات مرتبط با استرس را بهبود بخشيده و فراهشياري در مغز را کاهش دهد؛ فراهشياري زماني به وجود ميآيد که شخص در معرض تهديدهاي اجتماعي است. هدف کاسيوپو اين نيست که افراد بهکلي احساس تنهايي نکنند، بلکه مداخله در شيوههايي است که تنهايي روي مغز و بدن تأثير ميگذارد.
موشها زماني که ازلحاظ اجتماعي منزوي ميشوند، سطوح پرگننولون در آنها کاهش مييابد، تغييري که در انسانهاي تنها نيز رخ ميدهد. پژوهش ديگري در سال ???? بر روي ?? فرد سالم به اين يافته رسيد که دادن مقادير خوراکيِ ترکيبي به نام آلوپرگنانولون -مشتق از پرگننولون- به افراد، تأثير آرامبخشي بر بادام? مغز و اينسولاي شرکتکنندگان داشته است، مناطقي در مغز که مسئول تشخيص تهديد، يادآوري احساسي، و انتظار واکنشهاي ناخوشايند هستند.
زوج کاسيوپو پس از آنکه آزمايشهاي پيشاباليني نشان دادند که اين ترکيب ميتواند با برخي تغييرات زيستي مرتبط با تنهايي در مغز مقابله کند و همچنين انسانها بهخوبي آن را تحمل ميکنند، تمرکز بر پرگننولون و آلوپرگنانولون را آغاز کردند. برخي داروهاي ضدافسردگي تأثير مشابهي دارند اما عوارض جانبي نامطلوبي مانند خوابآلودگي، حالت تهوع و بيخوابي به همراه دارند.
استفاني ميگويد «اگر بتوانيم با موفقيت سيستم هشدار در مغز افرادِ تنها را خفيف کنيم، آنگاه ميتوانيم باعث اتصال دوبار? آنها به ديگران بهجاي فاصلهگرفتن از آنها شويم».
اين پاي? جديدترين مطالع? اوست که، در آن، پژوهشگران مقدار 400 ميليگرم پرگننولون خوراکي به افراد تنها اما از ساير لحاظ سالم دادند. اين آزمايش از ماه م? سال 2017 تا ژوئن 2019 ادامه داشت؛ استفاني و گروهش اکنون در فرايند تحليل دادههاي آن هستند. او محتاطانه خوشبين است که نتايج نشان دهند تنهاييِ ادراکشده در ميان افرادي که پرگننولون دريافت کردهاند، درمقابل افرادي که داروي تلقيني گرفتهاند، بهنحو چشمگيري کاهش يافته است. ميگويد «براي من انداز? تأثيري که يافتهها نشان ميدهند جالب است».
زوج کاسيوپو، به اتفاق هم، در سال 2016 مروري بر درمانهاي دارويي نوشتند که به بررسي امکانِ دادنِ هورمون اوکسيتوسين به افراد بهقصد مبارزه با تنهايي مزمن ميپرداخت. به نوشت? نويسندگان، ثابت شده است که آزادشدن هورمون اوکسيتوسين در انسانها «رفتارهاي اجتماعدوستانه، احساس وابستگي و اعتماد را تقويت ميکند». اين هورمون با شيردهي به نوزاد، زاييدن فرزند و تماس جسماني مرتبط است.
درهمينحال، استيو کول، استاد پزشکي، روانپزشکي و علوم رفتاري در دانشکد? پزشکي دانشگاه يو.س.ال.اي که مکرراً با زوج کاسيوپو همکاري کرده است، در حال بررسيِ اين است که چگونه ميتواند اثرات تنهايي در افزايش استعداد بدن در ابتلا به مجموعهاي از بيماريها را کاهش دهد. مسدودکنندههاي بتا?، داروهاي قلبي که در ده? ???? توليد شدهاند، از واکنش بدن به آدرنالين جلوگيري ميکنند و، بهگفت? کول، ممکن است همچنين «براي قطعکردن تجرب? روانيِ خطرِ اجتماعي، و عدم قطعيت نسبت به پيامدهاي زيستي آن در محيط، عالي از کار در بيايد. حتي اگر نتوانيم با دارويي که مغز را هدف ميگيرد تنهايي را متوقف کنيم، هنوز ممکن است بتوانيم از افراد تنها در برابر پيامدهاي فاجعهبار آن بر سلامتيشان محافظت کنيم».
کول اميدوار است توانايي اين دارو براي کاهش تأثير استرس بر بدن را اثبات کند. وي درحالحاضر مشغول مطالع? تأثير مسدودکنندههاي بتا بر بيماران سرطاني است، زيرا اثبات شده که استرس ميتواند گسترش اين بيماري را تشديد کند. چنانچه اين مؤثر باشد، دليل داريم تا باور کنيم مسدودکنندههاي بتا ميتوانند پيامدهايِ زيستيِ مخربِ تنهايي را کاهش دهند.
با در نظر گرفتن تمام شيوههاي تعبيه شده در زندگي مدرن براي افسارگسيختهکردن ما، چگونه تعيين ميکنيم که چه کسي به مداخل? پزشکي نياز دارد و چه کسي صرفاً گرفتار يک عادت اجتماعي است؟
استفاني کاسيوپو به من گفت درست همانطور که تشنگي علامتي است مبنيبر اينکه شما دچار کمآبي شدهايد، تنهايي نيز نشاندهند? اين است که هماينک از فقدان رابطه رنج ميبريد. اين درست که بسياري از ما موفق ميشويم خود را از چاه تنهايي بالا بکشيم، اما او استدلال ميکند که ما کماکان ميتوانيم از مزاياي مداخل? پزشکي براي جلوگيري از سقوط به انزواي اجتماعي بهرهمند شويم.
اکثريت انسانها در زندگيشان تنهايي را تجربه ميکنند. از او ميپرسم: آيا اين يعني هم? ما ميتوانيم از چنين درماني بهره ببريم؟
ميگويد «قطعاً».
اگر اين شما را ناراحت ميکند، تنها نيستيد. جولين هولتلونستاد، روانشناسي در دانشگاه بريگهم يانگ که دربار? انزواي اجتماعي مطالعه کرده است، ميگويد «به نظرم بايد دربار? اختلال دانستن تنهايي محتاط باشيم و درعوض به آن بهچشم چيزي نگاه کنيم که همهمان به آن احتياج داريم: رابط? اجتماعي». اين به نظر بسياري از افراد احتمالاً مفيدتر است که رابط? اجتماعي را همچون بخش جداييناپذيري از سلامت جسماني و عاطفي خود ببينيم؛ مسئلهاي که ميتواند ازطريق تنظيمات سبک زندگي بهبود يابد.
من به آنچه در طول سفري با مترو از بروکلين به منهتن باعث تنهاييمان ميشود فکر ميکنم. درحاليکه قطار با شتاب از روي پل منهتن ميگذرد، واگن قطار ساکت است و بهجز ريتم خف? يک آهنگ پاپ صدايي به گوش نميرسد. زني آن جلو کتاب ميخواند و تعدادي از مسافران چرت ميزنند. بقيهمان به گوشيهايمان چسبيدهايم: سرها پايين، هدفونها در گوش و انگشتها در حال اسکرولکردن. قطار تقوتق ميکند و سپس در ميان? پل کاملاً ميايستد؛ هيچکس سربلند نميکند؛ همه متصل به مناظر ديجيتالي چيده شدهاند. صفحههاي نمايشگر جايگزين چيزي شدهاند که زماني برههاي براي مکاشفه، ملال، خوشوبش، مقابله و شايد حتي عشوهگري خفيف بود.
گوشيهاي ما علاوهبر پرکردن فضاهاي خالي در طول روز کار عصايي را نيز ميکنند که «وقتي ازلحاظ اجتماعي مضطرب يا ناراحت هستيم به آن تکيه ميکنيم». اين را جوليا بينبريج ميگويد، ويراستار و نويسند? آزادکاري که در سال 2016 پادکست دِ لونلي آور5 را به راه انداخت که وقف بررسي اين وضعيت شده است. جهان پيشبينيناپذير است، اما نمايشگرهاي ما ضربهگير مناسبي عليه امکانِ تعاملِ خودجوشِ انساني فراهم ميکنند. منتظر شروع کلاس يا سر رسيدن يک دوست در ميخانهايد؟ بهجاي شروع گفتوگويي با شخصي که کنارتان نشسته و پذيرفتن ريسکي ناخوشايند، راحتتر است که صرفاً سر را پايين انداخته و به صفح? گوشي چشم بدوزيد.
اين لحظهها بهصورت منفرد بيضررند، اما بينبريج نگران وزنِ جميع آنهاست. ميگويد «زندگي گاهي سخت است. ما را در موقعيتي قرار ميدهد که در آن امکان طردشدن هست، اما قراردادن خود در آن موقعيت، درگيرشدن به اين شيوه، بخش واقعاً مهمي از رشد انساني است».
فناوريْ ضرورت و ناراحتيِ تعامل با ساير ابناي بشر را از زندگيها تراشيده است: ميتوانيم از خانه کار کنيم، آنلاين خاروبار سفارش دهيم و از روي تخت فيلم تماشا کنيم. در همين زمان، بهگفت? هولتلونستاد، درصد آمريکاييهايي که در گروههاي اجتماعي شرکت ميکنند -خواه باشگاههاي اجتماعي، تيمهاي ورزشي، سراهاي محله، سازمانهاي داوطلبي، خواه گروههاي مذهبي- کاهش يافته است.
طراحي زندگي مدرن بهنحوي بوده است تا ما را از يکديگر منفک کند، و شمار روشهاي براي اين کار آن سر را به دوران مياندازد. با چنين موانع مشهودي بر سر راه اتصال، به نظر نميرسد که جستوجوي راهحلي دارويي ارزشي داشته باشد. بينبريج ميگويد «ما جامعهاي بهشدت داروزده و در خلسه هستيم». او در زندگي خودش به تنهايي همچون مشکلي که بايد آن را حل کرد نمينگرد، بلکه آن را همچون وضعيتي دوپهلو ميبيند که به تجرب? اجتماعيبودنش در جهاني تکهتکه عمق ميبخشد.
دستکم فعلاً راهبردهايي غيردارويي باقي ماندهاند که ميتوان به آنها متوسل شد. اگر درد انزواي اجتماعي را احساس ميکنيد اما يک نظام حمايتي داريد، درميانگذاشتن نيازتان با نزديکترين افراد ميتواند سودمند باشد. بهار گذشته براي بينبريج دور? مشخصاً تنهايي بود. او بهتازگي از شهر نيويورک، جايي که دوستيهاي استواري داشت، به آتلانتا نقلمکان کرده بود، جايي که عملاً کسي را نميشناخت. بنابراين از مادرش خواست که به او لطفي کند. درخواست ساده بود: هر روز صبح به او پيامکي حاوي خبري تازه، سؤال يا افکار تصادفي بفرستد. اهميت محتوا کمتر از خودِ عمل بود. ميگويد «واقعاً به من کمک کرد». مادرش هنوز هر روز به او پيام ميدهد.
همچنين جستوجوي فعالان? معنا براي زندگيتان کمک ميکند، خواه ازطريق پيوستن به سازمانهاي داوطلبي، خواه يک جنبش يا گروهي مذهبي. کول ميگويد دستکم در ابتدا اين کار بيشتر براي يافتن هدف و شرکتکردن در چيزي بزرگتر از خودتان است تا ملاقات با ديگران. «تمرکز بر خود باعث تقويت وضعيتهاي احساسي منفي ميشود»، درحاليکه شواهد نيرومندي وجود دارند مبنيبر اينکه «عصبشناسيِ کمک به ديگران [نشان ميدهد که اين] يکي از رضايتبخشترين کارهايي است که مغز ميتواند انجام دهد».
استفاني کاسيوپو در پيشبرد کاري که با جان شروع کرده بود، هدف بزرگتري يافته است. او اخيراً نقلقولي شنيده که در خاطرش مانده است: ميگويد «موتزات نمرد؛ بدل به موسيقي شد. من باور دارم که شوهرم نمرده است؛ او بدل به نظريه شده است. من دارم اين نظريه را به کار ميبندم».
پينوشتها:
• اين مطلب را لارا انتيس نوشته و در تاريخ 26 ژانوي? 2019 با عنوان «Scientists are working on a pill for loneliness» در وبسايت گاردين منتشر شده است. و براي نخستينبار با عنوان «افسردگي شايد با قرص درمان شود، تنهايي چطور؟» در پروند? اختصاصي سيزدهمين شمار? فصلنام? ترجمان علوم انساني با ترجم? علي اميري منتشر شده است. وب سايت ترجمان آن را در تاريخ 24 دي 1399 با همان عنوان منتشر کرده است.
•• لارا انتيس (Laura Entis) نويسندهاي آزادکار است که تمرکزش بر موضوعات سلامتي، تجارت و علم است. او پيشازاين يکي از دبيران فورچن مگزين و همچنين يکي از نويسندگان انترپرنيور مگزين بوده است.
عصر ايران