احرار: انسانها براي داشتن يک زندگي طبيعي و سالم به کمي فشار رواني نيازمند استند؛ يعني ما مجبور به تحمل اين فشار رواني استيم، چرا که اگر هيچ نگران نباشيم از جاي خود بلند نخواهيم شد، هيچ تغييري در زندگي ما اتفاق نخواهد افتاد.
بايد گفت که هر گاه توان جسمي يا مهارتهاي ما براي مواجه شدن با يک تغيير، پايين باشد و اين احساس را چه واقعي و يا ذهني باور داشته باشيم که «از عهدهي اين مسأله و پيشآمد و يا تغيير برنميآيم»، بيشتر دچار استرس خواهيم شد.
يکي از مهارتهاي دهگانهاي که سازمان بهداشت رواني پبراي پيشگيري از مشکلات روانشناختي؛ مانند افسردگي، بر آن تاکيد دارد، مهارت مديريت استرس است.
استرس يا فشار رواني، يک تجربهي هيجاني منفي است که با تغييرات جسمي، فکري و رفتاري همراه است. انسانها براي داشتن يک زندگي طبيعي و سالم به کمي فشار رواني نيازمند استند؛ يعني ما مجبور به تحمل اين فشار رواني استيم، چرا که اگر هيچ نگران نباشيم از جاي خود بلند نخواهيم شد، هيچ تغييري در زندگي ما اتفاق نخواهد افتاد.
مَثَل معروفي است که ميگويند؛ تنها موجودي که خالي از هر استرسي است کسي است که مرده است! پس همهي ما تا اندازهاي نياز به استرس داريم تا در زندگي رو به جلو حرکت کنيم؛ اما چه ميشود که استرس از سطح طبيعي آن خارج ميشود؟ چگونه ميتوان استرس را در سطح طبيعي و مناسب حفظ کرد تا باعث به همريختگي زندگي ما نشود؟ در اين باره امروز بيشتر سخن ميگوييم.
علتهاي استرس
عواملي که باعث استرس ما ميشود، به دو دستهي دروني و بيروني تقسيم ميشود. شايد اينطور به نظر بيايد که يک اتفاق در بيرون اتفاق ميافتد و موجب استرس در ما ميشود؛ اما اينگونه نيست.
اگر ما دچار استرس و نگراني ميشويم، فقط عوامل بيروني نقش ندارند بلکه برخي اوقات عوامل دروني يعني فکرهاي ما و معنايي که ما به يک اتفاقي که در بيرون افتاده ميدهيم در ميزان استرس ما اثرگذار است.
اين است که يک اتفاق مشابه اگر براي دو نفر بيفتد يکي ممکن است استرس بيشتري بگيرد و ديگري کمتر؛ مثلا اگر فصل امتحانات پايان سمستر است بيشتر محصلين يک صنف مقداري استرس را تحمل خواهند کرد؛ اما آيا همگي يک اندازه استرس دارند؟ ما خواهيم ديد استرس به محصلين کمک ميکند برنامهريزي داشته باشند، زمان بيشتري براي مطالعه در نظر ميگيرند، کمتر فعاليتهاي غير مرتبط با درس مثل حضور در فضاي مجازي را خواهند داشت و تلاش ميکنند از فرصتها نهايت استفاده را ببرند؛ اما برخي آنقدر دچار استرس ميشوند که آنچه ميخوانند را خوب متوجه نميشوند، تفريحي ندارند، مدام نگران و آشفتهاند، خودشان را سرزنش ميکنند؛ طوري که هر کسي ميتواند اين آشفتگي را در آنها متوجه شود. بياييد با عوامل استرسزا بيشتر آشنا شويم.
عوامل استرسزاي دروني
به طور کلي، هر نوع تغييري در وضعيت عادي زندگي ما ميزاني از استرس را به ما وارد ميکند خواه اين تغيير خوب باشد و يا منفي و ناخوشايند.
تغيير شغل، بيکار شدن، تغيير محل سکونت، مهاجرت، آشنايي با فرد جديد براي ارتباط عاطفي، ازدواج، ترک يک رابطه، تولد فرزند، امتحان، طلاق و… از جمله اين موارد استند.
عوامل دروني
پايين بودن سطح توانايي و مهارت براي مواجه شدن با آن رويداد و حادثهي بيروني
بايد گفت که هر گاه توان جسمي يا مهارتهاي ما براي مواجه شدن با يک تغيير، پايين باشد و اين احساس را چه واقعي و يا ذهني باور داشته باشيم که «از عهدهي اين مسأله و پيشآمد و يا تغيير برنميآيم»، بيشتر دچار استرس خواهيم شد.
مثلا چند روز بعد امتحان داريم و هيچ کار نکردهايم، مطالعه نداشتهايم، در کلاسها منظم شرکت نکردهايم، بيشتر از کسي که برعکس ما مطالعه داشته است و تا چند روز قبل امتحان درسها را خواندهاست و حالا فقط مرور و دوبارهخواني ميکند، دچار استرس ميشويم.
در مورد دوم يعني فقط باور و فکري داريم که «من نميتوانم خوب اين کار را انجام دهم» در حالي که خوب مطالعه داشتيم و به اندازهي کافي تمرين کردهايم و فقط به دليل اعتمادبهنفس پايين فکر ميکنيم: «نميتوانم!» به همين راحتي اين فکر غلط دربارهي تواناييها باعث ميشود بيشتر از حد طبيعي دچار استرس شويم.
نداشتن حمايت مناسب اجتماعي
وقتي يک رويداد بيروني مثل تولد فرزند، مهاجرت، جشن ازدواج و يا… قرار است اتفاق بيفتد يا افتاده است و احساس کنيم حمايت لازم را از اطرافيان مثلا فاميل يا دوستان يا جامعه نداريم، بيشتر دچار استرس ميشويم نسبت به زماني که احساس کنيم کسي يا کساني را داريم که کنار ما خواهند بود.
افکار منفي
در چند شمارهي قبل، در اين باره توضيح داديم. بعضي از خطاهاي فکري، يعني روش نامناسب فکر کردن و معنا دادن به يک اتفاق، باعث ميشود ما يک واقعه را خيلي استرسزا درک کنيم. بهتر است اين خطاها را شناساسي کنيم تا اثر منفي کمتري بر ما داشته باشد.