آحرارخبر: آرامگاه غريبان اردبيل از جمله مکانهايي است که در تمامي فصول سال شاهد پرسههاي کودکان کار است و اين در شرايطي است که مسئولان از وضعيت مطلوب اردبيل در آمار کودکان کار ميگويند، .
دست و پاي خاکي روي سنگقبري نشسته است. رديف بطريهاي پلاستيکي آبي که آن ها را ميپايد نشان ميدهد برخلاف دوستش که شيشه گلاب به دست گرفته است، آب ميفروشد.
بطريها را عددي 500تومان ميفروشد اگر مشتري زرنگ باشد حتي دو بطري را ميتواند با اين مبلغ تهيه کند. به شرطي که بعد از استفاده از آب، بطري پلاستيکي تحويل شود.
نه تنها پسرک شش- هفتساله بلکه گروهي از دوستانش قبرستان را به قلمرو کاري خود تبديل کردهاند.
عابراني که براي زيارت قبور عزيزان از دست رفته وارد قبرستان ميشوند، از بدو ورود براي آب و گلاب سؤالپيچ شدهاند. تمامي اين ها بازاريابي کودکانهاي است که با بطريهاي پلاستيکي جامانده اين و آن به دنبال چند تومان پول است.
با خودم ميکشانمش بر سر قبر عزيز از دست رفته. ميگويم سنگقبر را درستوحسابي بشورد تا پول خوبي بدهم. لبهايش ميخندد. کمتر چنين پيشنهادي شنيده است. کمي که اخت ميشود از خواهر کوچکش ميگويد و از مادرش و دو برادر ديگر و يک بردار بزرگتر معلول و پدري زمينگير.
نامش را نميگويد و وقتي دستهاي کوچکش روي سنگقبر سرد سر ميخورد تا باقيمانده گردوخاک با آب شسته شود، ديگر نامش اهميت خود را از دست ميدهد.
دوست ندارم کار کنم
ميپرسم از کارت راضي هستي؟ سرش را تکاني ميدهد و ميگويد: ااااي.
درآمدش خيلي زياد نيست. قبرستان روزهاي پنجشنبه و شايد کمي جمعهها روي آدم به خود ميبيند. روزهاي ديگر خلوت است و فقط از دست رفتهها هستند و سنگهاي سرد. همه تلاشش اين است که هر روز چيزهايي که در خانه لازم است بخرد و ببرد.
حالا که پدر زمينگير شده با اين جثه کوچک احساس پدري ميکند. به خصوص براي خواهرکوچک ترش. ميگويد: پدرم که نميتواند. خودم ميفرستمش مدرسه بعد شوهرش ميدهم.
ميپرسم مدرسه خودت چي؟ درس ميخواني؟ پاسخش اين است که هرازگاهي روي کلاس درس را ميبيند. اما خيلي پيگير درس نيست.
دوست ندارد کار کند. روزهاي ديگري که قبرستان خلوت است در چهار راهها دستمالکاغذي ميفروشد و عيد که ميشود ميتواند بساط ماهي و سبزه بچيند. فروش هر ماهي عيد برايش يک عيدي براي خانوادهاش است.
کار براي کودکي که نميخواهم
کارش که تمام ميشود، سنگقبر مثل آينه شده. ميتواني چهرهات را در آن ببيني. قولي که دادهام را عمل ميکنم.
ميگويد ميشود به آن پسر هم پول بدهي؟ انگشت اشارهاش به گوشهاي از قبرستان کشيده شده که پسرک فلجي روي لبه ديوار نشسته است.
ميپرسم مگر ميشناسيش؟ پاسخ ميدهد: رفيقم هستش. مادرش چون فلجه مي آره مي زاره اينجا تا کار کنه. قرآن مي خونه. يس هم بلده.
براي اينکه حرفهايش را باور کنم قسم خدا و پيغمبر را هم ضميمه آخر حرفهايش ميکند.
پسرک در تکلم مشکل دارد اما نزديکش که ميشوم از لابهلاي دندانهايي که گاهي کليد ميشود، التماس ميکند که قرآن بخواند. در قبرستان خاله همه بچههايي شدهام که پرسه براي لقمه نان ميزنند.
به گفته مدير کل بهزيستي استان اردبيل، بسياري از کودکان کار خانواده دارند اما به دليل مشکلات معيشتي حتي از سوي خانوادهها مجبور ميشوند، کار کنند.
بهزاد ستاري تصريح کرد: هر چند به نظر ميرسد تعداد کودکان کار در اردبيل افزايش يافته اما اين استان وضعيت به مراتب بهتري به نسبت ساير استانها دارد.
ستاري جمعآوري اين کودکان را وظيفه بهزيستي نميداند و تأکيد دارد که شهرداري و نيروي انتظامي در وظايف تعريف شده خود اين کودکان را جمعآوري و به مرکز نگهداري ما ارجاع ميدهند.
نگه داري موقت در مرکز نگه داري
کودکان حتي ششساله در قبرستان لابهلاي سنگقبرها ظروف پلاستيکي را جمع ميکنند و براي لقمهاي نان داخل آن را پر از آب و يا به ظاهر گلاب کرده و به فروش ميرسانند. اگر سرمايه جمع کردند ميتوانند دستمالکاغذي، جوراب و اسکاج بخرند و بفروشند و بااينوجود کودکي آن ها فراموش شده است.
مدير کل بهزيستي استان تأکيد دارد که در مرکز نگهداري همه گونه امکان براي اين کودکان تدارک ديده شده است، از جمله لباس مناسب، اسباببازي، وسايل آموزشي و غذاي گرم.
وي افزود: برخي از اين کودکان با وجود اينکه کار ميکنند اما از مرکز ما خدمات دريافت ميکنند و ما حتي براي بازگشت به تحصيل آن ها با آموزشوپرورش اقداماتي را اجرا ميکنيم.
به گفته ستاري تنها کودکاني که خانواده ندارند ميتوانند مرکز نگهداري را شب پناه خود سازند.
پسرک معلول با صداي نامفهومي يس تلاوت ميکند، کارش که تمام ميشود باز به قول خودم عمل ميکنم. از کيفدستياش لقمهاي نان که محتواي آن نامعلوم است و شايد خالي است، در ميآورد و گاز بزرگي به آن ميزند.
در قبرستان خبري از دختران نيست. اينجا در قرق پسراني است که خود را مردان نانآور خانه ميدانند. هر روز از مادران خود ليست نيازمنديها را ميگيرند و روانه خيابانها و کوچهها ميشوند. فرصت بازي در ميانه کارها شايد فراهم شود. اما به نظر نميرسد بازيها آنقدر زياد بوده که راضيشان کرده باشد.
پسرکي که سنگقبر شسته است آرزو دارد دکتر شود. ميگويد: دکترها پول دارند. مريض نميشوند و هر مريضي را خوب ميکنند. اگر دکتر شوم اول پدرم را خوب ميکنم و يک تومن هم ازش پول نميگيرم.
دوست دارد مثل علي دايي فوتبال بازي کند. يکبار بدون اينکه مادر بفهمد يک پوستر بزرگ علي دايي را خريده و به خانه برده است. دوست دارد چنان شوتي در دروازه بزند که تور دروازه پاره شود.
مطابق اعلام بهزيستي اردبيل سالانه 130کودک کار به مرکز نگهداري بهزيستي مراجعه دارند. معاون امور اجتماعي بهزيستي استان تأکيد دارد که اين آمار شناور است و در طول سالهاي مختلف تغيير دارد.
خسرو اميدوار زمان نگهداري کودکان کار را در مرکز سه ماه عنوان کرد و افزود: اين کودکان به لحاظ سرمايه کار، بهبود معيشت و حتي بازگشت به مدرسه حمايت ميشوند.
هر چند گفته ميشود کودکان کار آمار رو به افزايش در اردبيل ندارند، اما رکود اقتصادي در اين استان سهم کودکان نيز بوده است و پرسههاي کودکان در معابر و خيابانها با افزايش همراه است.
از قبرستان که خارج ميشوم دستهگل سرخي مجبورم ميکند بايستم. از پشت دستهگل صورت کوچکي خم ميشود و ميگويد: خاله گل مي خواي؟
چشمهاي آبياش تيلههاي شناوري است که کم مانده غرقم کند. شهر من هنوز کودک کار دارد.