1394/3/31 - 15 : 30
کد خبر: 3581
با خوش‌اخلاق‌ترين راننده تاکسي ايران آشنا شويد
احرارنيوز:با لبخند وارد شويد.» جمله‌اي است که مهربان‌ترين راننده تاکسي ايران بر نقاط مختلف خودرواش نوشته است. قانوني که هم خود رعايت مي‌کند هم مسافرانش ملزم به انجام آن هستند!

زهرا شاهرضايي: هنوز در صندلي تاکسي جاي نگرفته بودم که با سوالي عجيب روبه‌رو شدم: «با زباني غير از فارسي آشنايي داريد يا خير؟» و زماني که فهميد فارسي زبانم، سريع سر صحبت را باز کرد. با او همسفر مي‌شوم و خيلي زود دليل سوالش را مي‌فهمم. آقاي دهباشي با هر يک از مسافران تاکسي‌اش به زبان خودشان صحبت مي‌کند؛ حتي اگر اين مسافر توريست خارجي باشد! «مهربان‌ترين راننده تاکسي ايران»، پيرمردي آرام و خنده‌روست که سرعت حرف زدنش گاه از سرعت پردازش مغز من هم سريع‌تر  مي‌شود؛ به خصوص وقتي بخواهد آذري، آلماني، انگليسي، فرانسوي يا عربي صحبت کند!

 روحيه‌ام با کاسبي جور درنيامد

متولد سال ???? در شهر خامنه  است. مثل اکثر آدم‌ها در دوران کودکي فکر نمي‌کرد که روزي راننده تاکسي شود. کارش را با کاسبي آغاز مي‌کند و به پشت ميز نشيني هم مي‌رسد؛ اما آن را رها مي‌کند؛ چون به عقيده خودش با روحيه صادقانه او جور درنمي‌آمدند. از دانشگاه هم که نااميد مي‌شود، بالاجبار تاکسي مي‌خرد تا به جاي دانشجوي دانشگاه، دانشجوي جامعه شود: «الان ?? سال است که دانشجوي اين دانشگاه هستم. مسافران را براي خودم استاد دانشگاه مي‌دانم و رشته‌اي را هم انتخاب کردم که در هيچ دانشگاهي تدريس نمي‌شود. رشته من نوع‌دوستي و عشق و صلح و محبت نسبت به همنوع خود به‌علاوه گفتاردرماني، کرداردرماني و رفتاردرماني است که اخيرا نيرودرماني و تاکسي درماني هم به آن اضافه شده است.» حالا پس از حدود نيم‌قرن آنقدر دلبسته اين تاکسي و مسافرهايش شده که پيشنهادهاي شغلي ديگر را قبول نمي‌کند؛ حتي اگر پردرآمدتر باشد.

حاضرم با بنز هم مسافرکشي کنم

از شروع کارش تا به الان ?-? تايي ماشين عوض کرده است: «اولين تاکسي من بنز ??? بود، بعد پيکان مدل ??، ??، ??و ??، بعد از آن يک رنو ?? گرفتم و حالا هم سمند دارم. بعد از اين هم اگر تاکسي‌راني اعلام کند بنز الگانس مي‌دهد، حاضرم مسافرانم را با بنز جابه‌جا کنم.» در روز ?-? تايي هم مسافر مجاني دارد که خودش مي‌گويد به او انرژي فوق العاده‌اي مي‌دهند: «مسافران مجاني من شامل افرادي مي‌شوند که يا مسير را اشتباهي ايستاده‌اند يا مسافراني که در مسير برگشت به خانه با آن‌ها برخورد مي‌کنم يا مسافري که کيف پولش همراهش نباشد که نه تنها از او پول نمي‌گيرم که پول برگشتش را هم به او مي‌دهم که مشکلي برايش به وجود نيايد.»
به او مي‌گويم که ما گاهي راننده تاکسي‌ها را آدم‌هايي عبوس و بداخلاق مي‌شناسيم که بيشتر اين بداخلاقي‌ها به ترافيک و شلوغي‌هاي اين شغل برمي‌گردد. حرفم را تاييد مي‌کند: «با دلشوره التهاب و ياس و ناميدي مي‌دانم مشکل من حل نمي‌شود و اگر بخواهم عصباني شوم، ?? ساعت کار من ? ساعت مي‌شود. پس سعي مي‌کنم آرامش خودم را در هر حالتي حفظ کنم.»

 

راننده‌‌اي چندزبانه

با زبان‌هاي خارجي هم آشنايي دارد. سه ماه در آلمان اقامت داشته و زبان آلماني را بلد است. ?? ترم هم زبان انگليسي خوانده و با وقوع انقلاب به يادگيري زبان عربي هم پرداخته است: «عربي را فقط سه ترم خواندم؛ البته چند سوره قرآن را حفظم که فکر کنم اين هم جزو عربي به حساب بيايد.» از هر مسافري که سوار تاکسي‌اش مي‌شود، بعد از سلام و احوالپرسي از زبانش سوال مي‌کند. با مسافر آذري‌اش شوخي مي‌کند! به زبان گيلکي قربان صدقه مسافر شمالي مي‌رود و مسافر شيرازي‌اش را «کاکو» خطاب مي‌کند. او حتي با مسافران خارجي هم‌کلام مي‌شود: «مسافري داشتم که از هلند آمده بود و به قول خودش خاطرخواه من شده بود! مستر لوئيس در مدت يک هفته‌اي که در هتل بود، فقط  با من در تهران جابه‌جا شود.» رابطه‌اش با اين مسافران خارجي آنقدر خوب است که حتي يک بار ميزباني آن‌ها را هم بر عهده گرفته است: «اين اتفاق متعلق به قبل انقلاب است. آن موقع مسافري فرانسوي داشتم. سه چهار تا هتل او را بردم. اما او گفت: verry verry expensive من هم به او گفتم: cheapاش را هم داريم. تعجب کرد و پرسيد: کجا؟ او را به همراه هسر و فرزندانش، پيتر و نيکولا به خانه خود بردم و يک هفته مهمان من بودند. موقع رفتن به من گفت ما در کشورمان چنين رسمي نداريم؛ اما اگر شما بياييد you are my guests!» 

 

چرا مهربان‌‌ترين راننده تاکسي شدم؟

از او مي‌پرسم که چرا مهربان‌ترين راننده تاکسي نام گرفته و او با لبخند هميشگي‌اش مي‌گويد: «ابتدا که هر مسافري سوار مي‌شود، به او سلام و روز بخير مي‌گويم و بعد متناسب با شخصيت هر کس با او برخورد مي‌کنم. اگر سامسونت داشته باشد، به او مي‌گويم آقاي مهندس و اگر کت و شلواري باشد، آقاي دکتر! مثلا خانم ??-?? ساله با عصا مي‌خواهد وارد تاکسي شود. تا در را باز مي‌کند، به او مي‌گويم: «سلام دخترخانم روز شما بخير، به به چه روز خوبي ، چه هواي خوبي و... » همين فرد قبل از اينکه بالا بيايد، انرژي مثبت را مي‌گيرد و اين تجربه من باعث شده که نمره من هم در جامعه‎‌شناسي هم در روانشناسي بشود ??!»
تا به حال نشده است که با مسافري بد برخورد کند: «هيچ موقع هم با مسافرانم برخورد خصمانه نداشته‌ام و نخواهم داشت و طوري با آ‌نها رفتار مي‌کنم که انرژي مثبت را به آن‌ها انتقال بدهم. البته شده مسافري را سوار کرده‌ام و از اول تا آخر هم با او هيچ صحبتي نکرده‌ام؛ چون مي‌بينم دوست ندارد؛ پس ساکت مي‌نشينم تا او را به مقصد برسانم.» با مسافران خود آنقدر خوش‌وبش مي‌کند که برخي از آن‌‌ها از شدت خنده قهقهه مي‌زنند و بالاخره سال?? خبرنگاري مسافر او مي‌شود و لقب مهربانترين راننده تاکسي ايران را به او مي‌دهد. لقبي که تمام مسافرانش آن را تاييد مي‌کنند. آوازه مهرباني‌هاي اين راننده به گوش سازمان تاکسي‌راني هم مي‌رسد تا در سال ??، ?? و ?? به عنوان بهترين راننده تاكسي انتخاب شود و سال ?? نيز به عنوان شهروند نمونه شناخته شود: «چهار سكه بهار آزادي جايزه گرفتم كه همه را به همسرم هديه كردم. چون من خودم طلا هستم و نيازي به طلا ندارم!»

در خانه هم خوش‌اخلاقم

براي خود اصولي دارد و آنقدر مقيد به انجام اين قوانين شخصي است که همه بندهاي آن را از حفظ است و با سرعتي عجيب و غريب و بدون هيچ مکثي تمام آن‌ها را رديف مي‌کند: «من به خاطر آرامش خودم هيچ موقع برخورد خصمانه با هيچکس ندارم؛ حتي با خانم و بچه‌ها. تفاهمم که نباشد (که الان خوشبختانه در هيچ خانه‌اي نيست ) و در خانه ما هم نيست، باز من مشکل ندارم. تمام مشکلاتم را با گذشت، صبر، شکيبايي، سکوت و خردمندي و خويشتنداري حل کردم. چهل سال پيش براي خودم قوانيني نوشتم و سعي کردم که به نوشته‌هاي خودم جامه عمل بپوشانم؛ هر انساني مي‌تواند با اين موارد به آرامش برسد: «خودشناسي، خودسازي، روشن‌بيني، درک واقعيت‌ها و پذيرفتن آن‌ها، از هر کس به اندازه سواد يا شعورش انتظار داشتن، راضي به رضاي خدا بودن، قانع بودن، خودخواهي را کنار گذاشتن، گذشت، آب درماني، شبي ده دقيقه هم امور روزانه را مرور کردن و به اشتباهات خود پي بردن و دونه دونه آن‌ها را کنار گذاشتن به اضافه سکوت» که سکوت واقعا طلاست که البته در جاي خود بايد استفاده شود.»

دليل اصلي خوش‌اخلاقيم همسرم است!

در خانه هم مهربان است و در کارهاي خانه همسرش را تنها نمي‌گذارد: «تازه وقتي برسم خانه، کمک خانم هستم. ظرف شستن، تي کشيدن، گردگيري، چايي ريختن، جواب دادن به آيفون و جمع کردن سفره به عهده من است. در شستن لباس‌ها هم کمک مي‌کنم. لباس‌هاي دستي مال من است و ماشيني‌ها مال اون بنده خدا! تازه ايشان فقط پودر را مي‌ريزد و روشن مي‌کنند. وقتي تمام مي‌شود مي‌گويد: «الهي پيش‌مرگت شوم. ابراهيم جان برو لباس‌ها را پهن کن.» من هم مي‌گويم چشم؛ ولي تا کردن و اتو کردنش با ايشان است.»
مي‌گويد دليل خوش‌اخلاق شدنش همسرش است: «ايشان چند تا حسن داشتند که باعث شدند، من خوش‌اخلاق بشوم. يکي بي‌انصافي و ديگري بداخلاقي! و تنها کسي که مي‌تواند من را عصباني کند، ايشان است؛ اما هميشه من کوتاه مي‌آيم. و وقتي به او هشدار مي‌دهم که ممکن است همسرش هم اين مطلب را بخواند، مي‌گويد: «عيبي ندارد خودش هم مي‌داند. حقيقت تلخ است؛ اما ميوه آن شيرين است.»

اعضاي بدن «علي جونم» را اهدا کردم

از رابطه‌اش با فرزندانش که مي‌پرسم، مي‌گويد، چهار فرزند دارد: «سه تا دختر گل دارم و دو تا داماد دکتر. يک ته‌تغاري مهندس عمران هم دارم. اين هم خواستگار مهندس دارد؛ اما قبول نمي‌کند. فکر کنم او هم منتظر خواستگار دکتر است!» آقاي دهباشي پسر هم داشته که الان ده سالي مي‌شود که او را در تصادف از دست داده است. مهرباني اين راننده تاکسي اينجا هم خود را نشان مي‌دهد. او پس از مرگ مغزي فرزندش، اعضاي او را اهدا مي‌کند. آنقدر دلبسته  اين فرزندش بوده که هميشه او را «علي جون» يا «علي اقا» صدا مي‌کرده است. تعبيرش از مرگ فرزندش، تولد دوباره است و همين تعبير زيبا باعث نشده که اينجا هم کار به عصبانيت و گلايه نکشد. 

?? دفتر يادگاري از مردم دارم

مسافران براي او يادگاري هم نوشته‌اند. گرچه او هيچ‌موقع از آن‌ها براي نوشتن آن‌ها درخواست نکرده است: «من از مسافرانم نمي‌خواهم برايم يادگاري بنويسند. فقط دفترم را مي‌دهم که تماشا کنند و خود آن‌ها به من مي‌گويند به ما خودکار بدهيد و تازه آن موقع مي‌گويم: «چه رنگي!؟» بلافاصله سايه‌بان ماشين را پايين مي‌دهد تا خودکارهاي رنگي‌اش را نشان من و بقيه مسافران بدهد و الان سي‌وششمين دفتر يادگاريي‌اش هم به برگ‌هاي آخر خود رسيده است. چند سال پيش وقتي بازخورد مثبت مسافرانش را مي‌بيند، فعاليت مجازي‌اش را هم آغاز مي‌کند و الان وبلاگي دارد که که آدرسش را موقع خداحافظي به همه مسافران مي‌دهد. بزرگترين رمز اين مهرباني و محبوب بودنش را آرامش مي‌داند. تعبير شاعرانه‌اي هم دارد براي اين آرامشش: «يک بادبادک که پرواز مي‌کند، نخي به آن وصل است. اگر اين نخ محکم باشد، هر چند کيلومتر هم که برود، پاره نمي‌شود. اگر اين نخ نازک باشد، يک کيلومتر هم که برود، پاره مي‌شود. ايمان هم به همين صورت است. هر چقدر اين ايمان قوي‌تر و محکم‌تر باشد، تحمل مشکلات و آرامش هم بيشتر خواهد شد.» 

 

آنقدر تندتند صحبت مي‌کند که مصاحبه‌مان زود به آخر خود مي‌رسد. اين سرعت حرف‌زدنش اواخر مصاحبه بيشتر هم مي‌شود. دليلش را که مي‌پرسم با خنده به ساعت اشاره مي‌کند و مي‌گويد: «اگر دير کنم، خانمم به من افطار نمي‌دهد و فقط به شستن ظرف‌ها مي‌رسم!»

کلیدواژه ها:
احساس خود را نسب به این خبر در قالب یکی از شکلک ها بیان کنید:
Happy sad wonder fear Hate angri
ارسال نظر
نام:
پست الکترونیک:
نظر :
سوال امنیتی :
? 4 + 4

  آخرین اخبار
پرديس رسانه و هنر، ميزبان "نشان ارادت" و پاسداشت خيرين حرم ساز
افتتاح نمايشگاه توانمندي بانوان ايران در استانبول
تداوم آلودگي هواي تبريز
افتتاح نمايشگاه توانمندي بانوان ايران در استانبول
انتشار فراخوان مرحله استاني جشنواره فيلم کوتاه بسيج در آذربايجان شرقي
نشان ارادت فرصتي براي پاسداشت از خيرين حرم ساز
آزادي دو زنداني غير عمد به همت دانش‌آموزان تبريزي
فرزندآوري در دنياي پرچالش: از سياست‌هاي دولتي تا واقعيت‌هاي اجتماعي و فرهنگي
هدف عمده بازنگري طرح هادي روستايي، توسعه نظام‌مند روستاست
انتصاب مديرکل جديد سازمان محيط زيست آذربايجان شرقي
  پربازدیدترین اخبار
نشان ارادت فرصتي براي پاسداشت از خيرين حرم ساز
انتصاب مديرکل جديد سازمان محيط زيست آذربايجان شرقي
هدف عمده بازنگري طرح هادي روستايي، توسعه نظام‌مند روستاست
توسعه زيرساخت‌هاي هوشمندسازي در تبريز با 850 کيلومتر فيبر نوري
آزادي دو زنداني غير عمد به همت دانش‌آموزان تبريزي
انتشار فراخوان مرحله استاني جشنواره فيلم کوتاه بسيج در آذربايجان شرقي
افتتاح نمايشگاه توانمندي بانوان ايران در استانبول
پرديس رسانه و هنر، ميزبان "نشان ارادت" و پاسداشت خيرين حرم ساز
تداوم آلودگي هواي تبريز
افتتاح نمايشگاه توانمندي بانوان ايران در استانبول
کلیه حقوق مادی و معنوی این وب گاه محفوظ است.