احرارنيوز:«خداي کشتار» دومين اثر عليرضا کوک جلالي است که در روزهاي گذشته در خانه تئاتر تبريز به روي صحنه رفته و بازتاب هاي مختلفي را در بين علاقمندان به تئاتر اين شهر موجب شده است.
«به گزارش احرارنيوز به نقل از مهر، پسر يازده ساله? خانواده? رايل با چماق دو دندان همکلاسي خود را شکسته است، خانواده? رايل براي دلجويي و تفاهم به خانه? خانواده? هويل ميآيند و در آغاز روابط بسيار متمدنانه است اما کمکم خشونت موجود در روابط و وحشيگري نامتمدنانه افراد بروز ميکند و وضعيتي بسيار کميک و در عين حال تاسفبار به وجود ميآورد.»
اين سه خط، خلاصه داستان «خداي کشتار» دومين اثر عليرضا کوک جلالي است که طي روزهاي اخير در خانه تئاتر تبريز به روي صحنه رفته و بازتاب مختلفي در بين علاقمندان به تئاتر را موجب گرديده و همانگونه که در بطن نمايش، گرايش دروني انسان به خشونت و نفي خشونت در تضاد با يکديگر است، تجميع استقبال و انتقاد از اين اثر نيز بازتاب هاي جالبي را در فضاي هنري و ميان هنرمندان و صاحب نظران اين حوزه به همراه داشته است و به همين بهانه، با سيروس مصطفي هنرمند موفق تبريزي و يکي از بازيگران اين نمياش به گفتگو نشستيم که ماحصل آن از در ذيل آمده است:
در فاصله کمتر از يک سال همکاري با آقاي کوشک جلالي، و استقبالي که از اين دو کار شده، جايگاه طنز جلالي را در تبريز چطور مي بينيد؟
آقاي جلالي ذاتا به کارهاي طنز تمايل بيشتري دارند.با نگاهي به آثار اجرا شده ايشان طي يک دهه اخير به راحتي مي توان به اين نکته پي برد البته به اين نکته بايد بيشتر توجه کرد که فرم و روش اجرايي وي طنز و گروتسک است و شايد متن نمايش ايشان در اولين برخورد طنز به نظر نرسد و بيشتر خوانش اين کارگردان است که اجرا را به سمت گروتسک سوق مي دهد
انگيزه اجراي دوم توسط عليرضا کوشک جلالي در تبريز چه بوده؟ استقبال مردم، استعداد و توانمندي هنرمندان تبريز يا تجربه نمايش قبلي به قدري موفق بوده که اين کارگردان را براي بار دوم از آلمان به تبريز کشيده است؟
اول اين نکته را صادقانه حضورتان عرض کنم که وي بدون داشتن هيچ ذهنيتي براي توليد نمايش "روبينسون و کروزو" به تبريز آمد و در واقع به نظرم توليد اين نمايش براي وي يک آزمون و خطا و ريسک بود و به نظرم انتظار نداشت که با چنين توانمندي در حوزه بازيگري تئاتر مواجه و کار بسيار با کيفيتي در تبريز توليد شود اما ماحصل اين همکاري نمايش "روبينسون و کروزو" بود که در جشنواره بين المللي فجر حضور يافت و در سال ?? و ?? به غير از تبريز در تهران و مشهد و اهواز نزديک شصت بار به روي صحنه رفت و اکنون نيز در انتظار ساير فستيوال هاي معتبر بين المللي است.
علاوه بر يک رابطه دوستانه في مابين، طبيعتا اين يک رابطه حرفه اي نيز هست و به عنوان بازيگر دوست دارم از تجربيات و علم جلالي به عنوان کارگرداني مطرح در ايران و آلمان بهره مند شوم و ايشان نيز تمايل دارند تا از استعداد و توانمندي من در جهت توليد يک اثر نمايشي درخور استفاده کنند پس بديهي است که هر دو طرف علاقمند به توليد اثري جديد باشند و در اين ميان استقبال بي نظير مخاطبان را نيز نبايد فراموش کرد.
دستاورد نمايش "روبينسون و کروزو" براي گروه آينا چه بود؟ آيا جلالي برنامه اي براي اجراي سوم و چهارم هم در تبريز دارند؟
حضور جلالي به عنوان کارگردان مهمان در گروه تئاتر آينا بدون شک نقطه عطفي در فعاليت هاي اين گروه بشمار مي رود چرا که اين گروه در حال تجربه کردن و آموختن از کارگردانيا ست که سال ها در قلب اروپا و آلمان به طور حرفه اي نمايش توليد کرده و مي کند
واقعيت اين است که اگر بخش خصوصي حاضر به سرمايه گذاري در اين کار نبود، حضور جلالي و توليد نمايش "خداي کشتار" ميسر نمي شد، توليد اين نمايش چهار رکن دارد که فقدان هر کدام، مانع توليد اين نمايشنمي شد. اول: تمايل آقاي جلالي براي توليد اثري جديد در تبريز، دوم:خانم حبابي به عنوان برنامه ريز و هماهنگ کننده و دستيار جلالي، سوم: تهيه کنندگان اين نمايش آقايان محمد آذري و بابک اسماعيل زاده و چهارم: گروه تئاتر آينا. به نظرم اگر حمايت هاي مادي و معنوي مناسب صورت پذيرد، مي توان شاهد آثار جديدتري از اين گروه بود.
برخي از مخاطبان معتقدند اين نمايش نسبت به کار قبلي گروه آينا با کوشک جلالي در تبريز ضعيف تر است، يا به طور کلي مخاطب انتظار بيشتري از اين گروه داشت، که برآورده نشده. شما استقبال مخاطب عام و اهالي هنر از اين دو نمايش چطور مي بينيد؟ آيا کوشک جلالي توانست با خداي کشتار انتظار و توقعي که روبينسون و کروزو آفريده بودند برآورده کنند؟
به نظرم موفقيت يا عدم موفقيت يک نمايش را ميتوان از استقبال مخاطبان آن متوجه شد.بهترين سنجه تماشاگر است.خوشبختانه تا امروز نمايش از استقبال خيلي خوبي برخوردار بوده است.اما نمايش «روبينسون و کروزو» با نمايش «خداي کشتار» تفاوت هاي اساسي با هم دارند.از فرم گرفته تا محتوا.اين درست که هر دو سعي در ارائه تئاتر مردمي دارند؛ ولي قبول دارم که محتواي خداي کشتار و دنياي ترسيمي آن ثقيل تر است.شايد قياس اين دو نمايش با هم باعث چنين بازتابي باشد.ولي اشتراکات اجرايي يکساني نيز دارند که همانا موقعيت طنز است.
ژانر خداي کشتار چيست؟ کاراکترهاي نمايش روبينسون طنزي تلخ از زبان ارتباطي و علاقه و کشش ذاتي انسان به صلح گفت، در اثر جديد چه پيامي از «خداي کشتار» براي مخاطب داريد؟
به نظرم اين نمايشنامه در ژانر کمدي- تراژدي بگنجد، منتقدين معاصر تئاتر جهان خانم ياسمينا رضا را ملقب به بکت قرن بيست و يکم مي دانند و اتفاقا يکي از نقاط مشترک نمايش «روبينسون و کروزو» با «خداي کشتار» در همين طنز است اما اگر در نمايش «روبينسون و کروزو» طنز تلخ بود، در «خداي کشتار» طنز بسيار تلخ است و تاثير مدرنيته بر رفتارهاي اجتماعي و متلاشي نمودن خصوصيات انساني مهمترين نکاتي است که در اين نمايش مورد هدف قرار گرفته است.
چرا ياسمينا رضا؟ بين اينهمه نويسنده در دنيا دليل علاقه جلالي و گروه آينا به ياسمينا رضا و انتخاب متني از وي چيست؟
ياسمينا رضا در حال حاضر يکي از چهره هاي مطرح ادبيات نمايشي دنياست و آثار وي به دهها زبان ترجمه شده و در کشورهاي متعدد هر پنج قاره به روي صحنه است و از سوي ديگر شرايط کنوني جامعه ما با عنايت به رشد سرسام آور تکنولوژي و دنياي ارتباطات مجازي درصورت کنترل نشدن و هدايت نشدن با تهديد اساسي مواجه است.متلاشي شدن کانون خانواده و تظاهر و بيماري هايبسيار ديگر در حال شيوع است، در چنين شرايطي اين نمايشنامه انتخاب و به روي صحنه رفت تا با ترسيم زواياي مختلف اين وضعيت با زبان جذاب طنز قبيح بودن رفتارهاي متظاهرانه را متذکر شود.
نمايش قبلي بسيار راحت تر و روانتر درک مي شد، ولي درک پيام خداي کشتار پيچيده تر است، نمايش قبلي بيشتر حرکت محور و به توانمندي بازيگران متکي بود اما اين کار به متن و ديالوگها متکي است، دليل اين تفاوتها در مفهوم، ژانر و متن نمايشنامه است يا کارگردان تکنيکي ديگر را با اين گروه آزموده؟
با نظر شما نوافقم. «روبينسون و کروزو» به دليل موضوع و موقعيت از حداقل ديالوگ برخوردار بود و بيشتر با زبان بدن به انتقال مفاهيم مي پرداخت اما در نمايش «خداي کشتار» بيشتر ديالوگ است که داستان را پيش مي برد، هر چند باز با نمايش پر برخوردي سر و کار داريم.
در اين نمايش سعي شده مفاهيم پيچيده ي فلسفي با زبان طنز بيان گردد تا تماشاگران در هر سطح از اين نمايش لذت ببرند و شاخصه ي اصلي آن بهره مند شدن از انواع ريتم در موقعيت هاي مختلف است و نمايش از تمپوي بسيار بالايي برخوردار است که اين شاخصه کار را براي من بازيگر بسيار دشوار مي کند و در عوض مهلت نفس کشيدن به تماشاگر را نيز نمي دهد.
اين انتقاد بين اهالي تئاتر وجود دارد که کوشک جلالي تئاتر طنز تبريز را به مسيري بي راهه مي کشد که حتي از نمايش هاي بابک نهريني نيز بيشتر افول خواهد کرد، شما در هر دو کار کنار اين کارگردان بوديد، چه مسيري را در افق ديد اين کارگردان مي بينيد که باعث ادامه همکاري با وي شده ستد؟
افول؟ مگر نمايش هاي آقاي نهرين افول کرده است؟ اگر افول کرده، چرا با خيل عظيم تماشاگران مواجه است؟ ما با دو ژانر مواجهيم که اصلا قابل قياس نيست و هر کدام طرفداران خود را دارد و در هر جايي از جهان اين دو ژانر وجود دارد، به نظرم اين دو ژانر کاملا متفاوت و بسيار دور از هم است و شاخصه مشترک هر دو ژانر خنده است اما تکنيک، موضوع و موقعيت، تفاوتهاي اصلي آنهاست.
يک مثال از دوران يونان باستان در اين خصوص مي زنم، در آن دوران نمايش هايي با عنوان ساتير(تمسخر اساطير و بزرگان) اجرا مي شد و همزمان با آن نمايش هاي کمدي با مباحث روز هم توسط آريستوفان اجرا مي شده است و هر دو نمايش خنده دار با استقبال تماشاگران مواجه بودند ولي تفاوت در سطح موضوعات است.
تئاتر مردمي مي خواهد موضوعات روز و معضلاتي را که انسان امروز با آن دست به گريبان است، در قالب طنز و با فرم گروتسک بيان کند و اين شاخصه محرک من براي همکاري و حضور در آثار جلالي است چون مردم ما با آثار طنز ارتباط خوبي برقرار مي کنند و به زبان ساده تر کارهاي طنز را دوست دارند.
آقاي جلالي در مصاحبه اي با روزنامه شرق تئاتر ايران و اروپا را به تفاوت بنز و پيکان تشبيه کرده بود، وي را مي پذيريد؟
اگر منظور ايشان سواد تئاتري يا کيفيت تمامي آثار توليد شده در ايران است، براي من قابل پذيرش نيست.اما اگر منظور ايشان قياس جايگاه و اهميت تئاتر در جامعه ايران و آلمان هست با نظر ايشان کاملا موافقم.
تحسين "روبينسون و کروزو" سال گذشته خشم برخي از هنرمندان را برانگيخته بود، برخي معتقدند چون کوشک جلالي از آلمان آمده به اين معني نيست که تئاتر را خوب مي فهمد و خوب کار مي کند و چنين استدلال مي کنند که وي زبان مخاطب ما را نمي داند، پس موفق تر از ما نخواهد بود. پاسخ شما به عنوان کسي که مي تواند هر دو کفه ترازو را خوب بسنجد چيست؟
بايد قبول کرد که جلالي حرف ها و گفتمان جديدي در تئاتر تبريز مطرح کرد، البته اين حرف را کسي مي گويد که داراي درجه کارشناسي ارشد کارگرداني تئاتر و ?? سال فعاليت در عرصه هنرهاي نمايشي است، تئاتر مردمي دغدغه اي است که جلالي روي آن تاکيد دارد و اين موضوع کم کم تبديل به دغدغه ما هم مي شود.
جلالي اگر زبان مخاطب ما را نمي دانست آيا مي توانست براي آثارش مخاطب جذب کند؟ وي با تعامل و مديريت مثال زدني تمامي تجارب گروه تئاتر آينا که همه از بچه هاي تئاتر تبريزاند را به کار ميگيرد.و اين رمز موفقيت ايشان در تبريز است.
چرا جلالي در هر بار سفر و تجربه کاري جديد در تبريز به هنرمندان و جامعه تئاتر تبريز مي تازد؟
دغدغه و قياس ايشان هميشه در خصوص تئاتر ايران و ارتقا جايگاه آن بوده و هست و بر اساس همين دغدغه در تهران و بويژه شهرهاي ديگر ايران تئاتر کار مي کند و تجارب خود را با رويي گشاده و ايثارگرانه منتقل مي کند و اگر اعتراضي هم کرده باشد به وضعيت تئاتر کشور بوده و به ياد ندارم که در جايي به جامعه تئاتر تبريز "بتازد" و اساسا هنرمندي که در آثارش عشق و نوع دوستي و صلح موج مي زند، چگونه مي تواند به چنين کاري دست بزند.
نمايش «خداي کشتار» هم به مانند نمايش «روبينسون و کروزو» در مدح انسان و در تقبيح رفتارهاي ناشايست به روي صحنه رفته است، نمايشي که با خنده تماشاگران جان مي گيرد و با لبخند تماشاگران خود را بدرقه مي کند و در خلوت تماشاگر خود را به تفکر وا مي دارد.